دانش ضمنی/ دانش آشکار؛ آیا بهتر نیست فازی فکر کنیم؟

در هر کنفرانس، مقاله، سخنرانی، آموزش و … که سرک بکشیم با این عبارت مواجه می شویم: دانش دو دسته است، ضمنی و آشکار! ضمنی آن دانشی است که در ذهن آدمی است، آشکار دانشی است که در اسناد و … وجود دارد. این نوع نگاه ساده که از ترجمه صرف متون خارجی ناشی شده است، موجب شده نگاه آنتالوژیک به دانش، تبدیل به نگاه صفر و یکی شود که مسائل و مشکلاتی در پی دارد:

۱٫    مشکل فلسفی: دانش، حقیقتا فقط به موجودیتی می تواند اطلاق شود که در ذهن آدمی است، با نگاه فوق در بسیاری موارد مجبورید یک سند حسابداری را هم به عنوان دانش بپذیرید یا این که یک فیلتر برای دانش بودن یا نبودن موجودیت های آشکار ایجاد کنید که با توجه به طبیعت زمینه ای (Contextual) دانش، کاری است عبث.
۲٫    مشکل فنی: با نگاه فوق به این نتیجه می رسیم که چون دانش دو نوع است، آشکار و ضمنی،  و به ظاهر نگهداری و انتقال دانش آشکار راحت تر است و ما در این کار زبده تریم، پس همواره تلاش کنیم دانش ضمنی را به آشکار تبدیل کنیم (که قسمتی از آن به برداشت اشتباه از مدل بندگان خدا نوناکا و تاکوچی بر می گردد که اگر می دانستند اصلا این مدل را منتشر نمی کردند.).
۳٫    توجیه مالی/اقتصادی: وقتی چنین تصمیمی گرفتیم، با شعار هر دانشی باید آشکار شود (که رویکرد بسیاری از سازمان های سهل انگار ایرانی اینطور شده است)، انباره مستندات خود را با به ظاهر دانش آشکار پر می کنیم در حالی که بسیار از آن ها یا امکان تبدیل ندارند یا توجیه تبدیل!
۴٫    مشکل فرهنگی/ اجتماعی: با چنین رویکردی تنها روی جنبه ماشینی و بوروکراتیک سازمان تکیه کرده ایم و روابط انسانی، شبکه های افراد، تعاملات و ارگانیسم های مدیریت دانش سازمانی را بسیار ساده انگاشته ایم. طبیعی است که با چنین رویکردی با مشکلاتی به ظاهر فرهنگی هم مواجه می شویم و دغدغه ما این می شود: چه کنم که فلانی پای سیستم بنشیند و مغز خود را در اینترانت کپی کند؟!

اگر کمی عمیق تر و علمی تر به کل این موضوع بنگریم، باید در نحوه تعریف و دسته بندی دانش از دیدگاه های مختلف، بازنگری کنیم: اجازه بدهید با یک مثال شروع کنیم: اتومیبل به عنوان یک مفهوم، نماینده یک کلاس از موجودیت هاست، این کلاس دارای زیرکلاس هایی است مانند اتومبیل بنزینی، اتومبیل دیزلی، و …؛ هر چه این ساختار را به روابط این چنینی جلو ببریم، در حال توسعه یک تکسونومی هستیم. از طرفی برای هر کلاس (مثلا اتومبیل بنزینی) می توان مشخصه هایی تعریف کرد مانند میزان مصرف سوخت که برای هر نمونه از این نوع اتومبیل، یک مقدار مشخص گسسته به خود می گیرد. دانش به عنوان یک مفهوم کلی، مشخصه هایی دارد که بر خلاف بسیاری مفاهیم دیگر به صورت طیف مشخص می شوند و فازی هستند نه قطعی؛ برای دانش مشخصه هایی مثل دراختیاردارنده (Holder)، قابلیت تبیین (Articulability)، نوع دانش (Conceptual … Procedural) و … وجود دارد که تعداد آن ها هم کم نیست. جایی که ضمنی و آشکار بودن یک دانش مشخص مورد بحث قرار می گیرد در مشخصه قابلیت تبیین آن است که می تواند طیفی از (Explicit) تا (Tacit) را پوشش دهد. این بدان معنی نیست که دانش ها (اگر جمع بستن آن صحیح باشد!) یا ضمنی هستند یا آشکار، بلکه به این معنی است که موجودیتی به نام دانش، فارغ از ضمنی بودن یا آشکار بودن وجود دارد، که قابلیت بیان کردن آن ها به صورت ساختیافته به صورت پیوسته، جایی بین دوسر این طیف است. به طور نمونه بستن بند کفش بسیار به طرف ضمنی طیف نزدیک است، اما جوش آوردن آب، به طرف آشکار طیف، اما هر دو این موارد زمانی دانش هستند که در ذهن انسان هستند؛ در اصل با این مشخصه ها داریم سعی می کنیم برای انواع دانش موجود در ذهن انسان ها مشخصه هایی تعریف کنیم تا بهتر قابل شناسایی و طبقه بندی باشند تا بدانیم با هر طبقه با چه رویکردی برخورد کنیم. به این ترتیب مطمئنا از کارشناس خود نمی خواهیم روش غیرقابل بیان بستن بند کفش خود را در سیستم وارد کند!


منبع:kmtoolbox.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد