چکیده:
تحولات فنی و تکنولوژیک با سرعت فزایندهای در حال شکلگیری است، اما وقوع این تحولات در عرصه فناوری، هرگز به معنی تأمین آرامش و آسایش بشر نبوده و نه تنها در بسیاری از موارد، معضلات اجتماعی را حل نکرده بلکه آنها را تشدید نموده است. متن زیر، ترجمه سخنرانی نیل پستمن در کنفرانسی به نام «فناوری جدید و وجود انسان» است که طی آن به بررسی پنج ویژگی تحولات تکنولوژیک میپردازد.
چکیده:
تحولات فنی و تکنولوژیک با سرعت فزایندهای در حال شکلگیری است، اما وقوع این تحولات در عرصه فناوری، هرگز به معنی تأمین آرامش و آسایش بشر نبوده و نه تنها در بسیاری از موارد، معضلات اجتماعی را حل نکرده بلکه آنها را تشدید نموده است. متن زیر، ترجمه سخنرانی نیل پستمن در کنفرانسی به نام «فناوری جدید و وجود انسان» است که طی آن به بررسی پنج ویژگی تحولات تکنولوژیک میپردازد.
موضوع این کنفرانس، «فناوری جدید و وجود انسان: اعتقادات و باورها در هزارهی جدید»، بالطبع نمایانگر نگرانی شما از آینده باورها و اعتقادات خود در هزارهی جدید است و باید هم چنین باشد. واضح است که همگان از این امر در هراسند. در کنار حکما و دینمداران، تجار و سیاستمدارنی نیز در نگرانی به سر میبرند. با وجود خطراتی که خبر از آمدن دشمنی میدهد که در لباس دوست ظاهر شده، آیا باز هم میتوان از آرامش و آسودگی خاطر دم زد؟
موضوع بحث بنده، 5 نکته در خصوص تحولات فناوری است که دانستن آنها ضروری است. اساس این نظریات، مطالعات و تحقیقات 30 سالهای است که در زمینهی تاریخ تحولات تکنولوژیک داشتهام و به نظر میرسد نظراتی آکادمیک و یا مسائلی مبهم و پیچیده نباشند، بلکه چیزهایی است که هر کس اندکی با مباحث توازن فرهنگی سروکار داشته باشد، باید با آنها آشنا شود و بنده به امید این که این مطالب، در زمینهی بررسی تأثیرات تکنولوژیکی بر اعتقادات و باورها سودمند باشد، آنها را تقدیم میکنم.
نکته اول
اولین نکته این است که در تمام تحولات فنی، نوعی تعامل و بده و بستان مطرح است. من مایلم از آن به عنوان معامله ارزشهای معنوی در قبال کسب دنیا نام ببرم.
تکنولوژی میدهد و میستاند. این بدین معناست که همواره فناوری جدید به ازای هر فایده و مزیتی که عرضه میدارد، ضرر و زیانی نیز به دنبال خواهد داشت. ضرر و زیان یک پدیده ممکن است بیشتر از سود و فایده آن باشد، یا شاید هم مزیتهایش چشمگیر و قابل سرمایهگذاری باشد. شاید این مسأله تا حدودی پیش پا افتاده به نظر برسد، ولی بسیار متعجب خواهید شد اگر بدانید افراد زیادی هستند که تحولات موجود در عرصه فناوری را هدیه و موهبتی صرف میشمرند.
کافی است تعصب بعضی افراد را در مورد کامپیوتر تصور کنید و از کسی که تا حدودی با کامپیوتر آشناست بخواهید که در مورد این وسیله نظر دهد؛ خواهید دید که چگونه کورکورانه و متعصبانه در مورد شگفتیهای کامپیوتر اغراق میکند. همچنین در بسیاری از موارد، افراد از شمارش عیوب کامپیوتر کاملاً چشمپوشی میکنند. این عدم توازن، خطری جدی است، زیرا هر قدر جنبههای شگفتیانگیز تکنولوژی بیشتر باشد، دستاوردها و نتایح منفی آن نیز بیشتر خواهد بود.
اتومبیل را تصور کنید، در کنار تمام مزایا و فواید آن، هوای ما را سمی نموده، شهرها را خفه کرده و زیبایی چشماندازهای طبیعی را از بین برده است. یا در تکنولوژی پزشکی ، با یک پارادوکس مواجه هستیم، در عین حال که مداواهای حیرتانگیز و در خور ستایشی میبینیم، امراض و از کارافتادگیهایی وجود دارد که به وضوح قابل اثبات است که علل آنها همین فناوریهای پزشکی بودهاند که نقش بسیار مهمی نیز در کاهش مهارتهای تشخیص پزشکان ایفا کردهاند.
بد نیست یادآوری کنیم، در کنار دستاوردهای فکری و اجتماعی که به دنبال ظهور ماشین چاپ حاصل شد، به همان میزان، ارزشهای دیگر به سطور تاریخ سپرده شد. ماشین چاپ، نثرنویسی را به غرب آورد، ولی شعر و شاعری را به سوی ارتباطی نخبهگرا و مهجور سوق داد. این صنعت، استقراء را به ما داد ولی حساسیتهای مذهبی را تبدیل به موهومات و خرافات کرد.
شاید بهترین شیوهی طرح این پدیده، پرداختن به این موضوع باشد که اهمیت و ارزش سوالی که میگوید: «تکنولوژی جدید چه میتواند کند؟» کمتر از سوال دیگری است که «تکنولوژی جدید چه نمیتواند بکند؟» و قطعاً سوال آخر مهمتر است، چرا که کمتر طرح شده است. ممکن است کسی بگوید تردید و شک نسبت به تحولات تکنولوژیک، از سوی کسانی مطرح میشود که اعتقادی به تاریخ و یا برخی توازنها در حوزههای فرهنگی ندارند! اگر من مسوولیتی در این امور داشتم، مانع دیگران از بحث فناوری اطلاعات جدید میشدم، مگر این که شخص نشان میداد، مختصری در مورد تأثیرات اجتماعی و روانی ساعت مکانیکی، صنعت چاپ، تلگراف و مطبوعات میداند و به عبارت دیگر، نسبت به پیآمدهای فناوریهای بزرگ و مهم بیاطلاع نیست. پس در مجموع، نکتهی اول این شد که همیشه فرهنگ برای تکنولوژی هزینه میپردازد.
نکتهی دوم
سهم افراد بشر از منافع و مضار فناوریهای مدرن، یکسان نیست. بدین معنی که هر پدیدهی مدرن، به گروهی سود و به گروهی دیگر ضرر و زیان میرساند. مجدداً به مثال ماشین چاپ در قرن شانزدهم برمیگردیم که مارتین لوتر از آن چنین یاد میکند: «بیشترین و بالاترین درجه رحمت خداوند بود که به وسیله آن، انجیل رونق گرفت».
انبوه کتب چاپ شده، نفوذ و اعتبار روحانیون مسیحی را از بین برده و تجزیهی حوزهی اسقف مقدس رم را سرعت بخشید. پروتستانهای آن زمان، از این اتفاقات رو به رشد، اظهار شادمانی میکردند، اما در مقابل، کاتولیکها بسیار خشمگین و عصبانی میشدند.
کسی که نسبت به تحولات فناوری مدرن آگاهی داشته باشد، این سوالات به ذهنش متبادر میشود که: چه کسی یا کسانی، به طور مشخص از توسعه و رشد تکنولوژی جدید بهرهمند میشوند؟ کدام گروه، دسته یا شخص؟ و در این بین، کدام صنعت مقدم است؟ و دیگر اینکه، کدام گروه از مردم به واسطهی آن، متحمل ضرر و زیان میشوند؟
بیشک رایانه در سرویسدهی به سازمانهای بیشماری چون ارتش، خطوط هواپیمایی، بانکها یا سازمانهای متصدی امور مالیاتی، خدمات زیادی ارائه داده و خواهد داد و به همان میزان، پرواضح است که کاربرد رایانهای برای محققان برجسته و حرفهای در زمینه فیزیک و سایر علوم طبیعی بسیار ضروری است. ولی در باب فناوری رایانهای ، این سوال مطرح است که رایانه تا کجا قادر است به این سیل متراکم جمعیت خدمات ارائه دهد؟ به کارگران صنایع استیل، متصدیان فروشگاههای میوه و ترهبار، مکانیکهای اتومبیل، موسیقیدانان، نانواها، خشتمالها، دندانپزشکان و حتی حکما و بسیاری دیگر که کامپیوتر این روزها سر زده و بدون اجازه وارد زندگی آنها میشود؟ این افراد، مسائل شخصی و خصوصی خود را به راحتی در دسترس مؤسسات قدرتمند و ذینفوذ قرار دادهاند. اینان به راحتی مورد کنترل و پیگیری، قرار گرفته و موضوع آزمایشهای زیادی قرار میگیرند و تصمیمات ناخواسته و ندانستهای که برای آنها گرفته میشود، آنها را حیران و سرگردان میکند. این قبیل افراد، بیش از همیشه به اعداد و ارقام تبدیل میشوند، پستهای الکترونیکی (E – mail) مزخرف و بیهوده آنها را میرانده و دفنشان میکند و در نهایت تبدیل به اهداف سهلالوصولی برای مؤسسات تبلیغاتی و سیاسی میشوند.
در یک کلام، این افراد بازندگان انقلاب عظیم رایانه هستند. برندگان این عرصه که شرکتهای رایانهای، بنگاههای چندملیتی و یا دولت میباشند، بازندگان را نسبت به فناوری رایانهای تشویق و ترغیب میکنند.
شیوهی آنها بدین ترتیب است که ابتدا به بازندگان چنین القا میکنند که یک فرد میانسال با داشتن یک کامپیوتر شخصی قادر خواهد بود، حساب و کتاب چکهای صادرهاش را تنظیم کرده، دستورالعمل طبخ غذاها را مرتباً پیگری نماید و لیست خرید بهتر و حساب شدهتری تهیه کند. بعدها میگویند که کامپیوتر این امکان را برای آنها فراهم کرده است که از داخل منزل خود در رأیگیری شرکت کنند، در خانه باشد و اقدام به خرید کنند و از هر گونه سرگرمی که دوست دارند، بهره ببرند.
مجموع اینها زندگی اجتماعی را غیرضروری ترسیم مینماید. امروزه اصحاب عصر فناوری اطلاعات ، مدعی هستند که هر چه اطلاعات شما در زمینه رایانه بیشتر باشد، قادر خواهید بود مشکلات و موانع بیشتری را حل کنید، نه تنها موانع شخصی، که میتوانید بسیاری از معضلات اجتماعی را نیز مرتفع سازید، اما چگونه میتوان باور کرد که این ادعاها واقعیت دارد؟ اگر امروزه در جهان، کودکانی باشند که از گرسنگی جان میسپارند، که قطعاً وجود دارند، به دلیل کمبود اطلاعات نیست.
سالهاست که ما به این دانش رسیدهایم که چگونه غذای مناسب و کافی برای کودکان کرهی زمین تهیه کنیم؛ پس چگونه اجازه میدهیم آنها از گرسنگی تلف شوند؟ اگر زنان مورد تجاوز قرار میگیرند، اگر طلاق، ترویج سکس و بیماریهای روانی روبه افزایش است، هیچ کدام ارتباطی به کمبود اطلاعات ندارد. من به جرأت میگویم، اینها به خاطر فراموشی چیزهای دیگری است و فکر هم نمیکنم که من موظف به بیان و تشریح آنها برای حضار باشم. اگر تکنولوژی مدرن چنان ما را کور کرده باشد که مشکلات و گرفتاریها را نبینیم، این عصر اطلاعات ، مایهی نکبت و نابودی ما خواهد شد.
اینجاست که ما باید مدام از شیفتگان فناوری رایانهای سوال کنیم که چرا چنین عمل میکنید؟ شما کدام جذابیتهای را برمیشمرید؟ به دنبال تعویض قدرت با چه کسی هستید؟ مرکز کنترل این قدرت کجاست؟
غرض این نیست که درصدد تقبیح این مسائل باشم، چه رسد به این که بخواهم انگیزههای شیطانی و ناصواب را به کسی نسبت دهم. سخن اینجاست که در کنار منافعی که به یک گروه و ضررهایی که به گروهی دیگر میرسد، این سوالات اساسی مطرح است. بنابراین، نکتهی دوم چنین شد که همواره در تحولات تکنولوژیک، یک طرف ذینفع و طرف دیگر بازنده است.
نکتهی سوم
در هر تکنولوژی، به طور ثابت یک ایدهی مؤثر و محوری موجود است؛ بعضی اوقات نیز دو یا سه ایدهی منتفذ و مؤثر وجود دارد. این ایدهها اغلب به دلیل خاصیت ذهنیشان از معرض دید ما به دور میمانند، ولی این بدان معنا نیست که اثرات علمی بر جای نگذارند. شاید این سخن قدیمیترها را شنیده باشید که «آدمی که چکش در دست دارد، همه چیز را میخ میبیند» این بیان قابل تعمیم است: آدمی که مداد به دست است، همه چیز برایش مجله به نظر میرسد. کسی که دوربین تلویزیونی به دست گرفته است، همه چیز برای او یک صحنه و سوژهی تصویری است. آدمی که کامپیوتر در اختیار دارد، همه چیز را دادههای اطلاعات فرض میکند. معنای ظاهری این عبارات، مورد نظر نیست؛ آن چه در ورای این کلمات قصار نهفته و توجه ما را جلب میکند، این است که هر تکنولوژی به همراه خود اقتضائات و ضرر و زیانهایی دارد.
در فرهنگ غیرمکتوب (گفتاری)، حافظهی بشر مهمترین نقش را دارد، هم چنان که ضربالمثلها، حکمتها، اشعار و تصانیف، اهمیت به سزایی داشته و در درون آنها مجموعه دانش شفاهی انباشتهای است که طی اعصار و قرون گذشته شکل گرفته است. به همین خاطر است که سلیمان (ع) حکیمترین و با سوادترین مردان عصر خود بود. آن گونه که نقل میکنند، در میان پادشاهان آن دوران، او 3000 ضربالمثل حفظ بوده است، اما در فرهنگ مکتوب، چنین شاهکارهای ذهنی، بیهوده و وقتگیر تلقی میشوند و ضربالمثلها فقط خیالات و تصوراتی بیربط هستند. کسی که با نوشتار سروکار دارد، علاقه وافری به سازمان منظم و تحلیل سیستماتیک دارد، کسی که با تلویزیون حشر و نشر دارد، ارزش لحظهها را بیشتر از تاریخ میداند. در مورد اصحاب رایانه چه باید بگوییم؟ کسانی که از کاربران پرطرفدار کامپیوتر به شمار میروند، برای اطلاعات، بیشتر از علم و به طور مشخص حکمت و دانایی ارزش قائلند. یقیناً در عصر رایانه، مفهوم حکمت و دانایی به طور کامل از بین میرود.
پس خلاصهی نکتهی سوم چنین میشود که هر تکنولوژی فلسفهای دارد که در وادار کردن مردم به نوعی خاص از تفکر، نحوهی استفاده از اعضا و جوارح، نحوهی قانومند کردن جهان، تقویت بعضی از حسهای ما و فروکش کردن برخی از تمایلات فکری و اجتماعی، تأثیر داشته و به نوعی پشتوانه آن محسوب میشود. این ایده، خلاصهی بیان مشهور مارشال مک لوهان، کاتولیک معروف است که میگوید: «رسانه، پیام است».
نکتهی چهارم:
نکتهی چهارم به این شرح است: تغییرات تکنولوژیکی، خاصیت تقویتکنندگی ندارند، بلکه توازن اکولوژیکی را بر هم میزنند. با یک مقایسه بهتر میتوان این مطلب را تشریح نمود. اگر یک قطره رنگ قرمز، داخل پیالهای پر از آب تمییز بریزیم، چه اتفاقی رخ میدهد؟ آیا آب تمییز به همراه یک قطره رنگ خواهیم داشت؟ مسلماً خیر. ما مولکولهای آب را از نو رنگآمیزی کردهایم. این همان چیزی است که من آن را تغییرات اکولوژیکی مینامم. در سال 1500، بعد از اختراع ماشین چاپ، شما دیگر اروپای قدیمی نداشتید که به آن ماشین چاپ اضافه شده باشد، بلکه با اروپایی متفاوت روبهرو بودید. بعد از [اختراع] تلویزیون، آمریکا دیگر آن آمریکایی نبود که فقط تلویزیون به آن افزوده شده باشد؛ تلویزیون به رقابتهای سیاسی انتخابات، به هر خانه، مدرسه و صنعت و غیره، رنگ و لعاب جدیدی بخشیده بود.
به همین خاطر است که باید در قبال ابداعات فنی، محتاطانه پیش برویم. نتایج و آثار این تحولات، همواره گسترده و اغلب غیرقابل پیشگویی و تغییر ناپذیرند. به همین علت است که باید نسبت به سرمایهسالاران (کاپیتالیستها) خیلی هم خوشبین نباشیم. سرمایهسالاران در یک جمله، بیش از این که بخواهند شخصاً خود را به خطر بیندازند، جهت خطر را متوجه فرهنگ میکنند. خلاقترین و شجاعترین آنها، به فکر بهرهبردای هر چه بیشتر از تکنولوژی است، بدون توجه به این که چه سنتهایی در این مسیر به فراموشی سپرده میشوند و یا این که اصلاً فرهنگ منهای سنتهای دیرین، بقایی خواهد داشت یا خیر؟ بهتر است بگوییم، آنها در یک واژه خلاصه میشوند: «رادیکالها». در آمریکا، مشهورترین عناصر افراطی، همیشه سرمایهسالاران بودهاند؛ مردانی چون بل. ادیسون، فورد، کارنگی، سارنوف، گلدوین. این بزرگان، قرن 19 را محو کرده و قرن بیستم را رقم زدند و هنوز برای من روشن نشده است که چرا این سرمایهسالاران را محافظهکار تلقی میکنند؟ شاید به این دلیل باشد که تمایل به پوشیدن کت و شلور تیره به همراه کراوات خاکستری داشتند!
در هر صورت باید نسبت به کاپیتالیستها، وسواس و دقت بیشتری به خرج دهیم. شاهد مثال این که، آنها از خانواده، ازدواج، پرهیزکاری و عزت نفس دم میزنند، اما اگر برایشان فرصتی پیش آید که از ظرفیتهای اقتصادی فناوری مدرن بهره جویند، آن ارزشها و فضیلتها را به فراموشی میسپارند.
به جاست که در این رابطه به دو مثال اشاره کنم که امروزه آمریکا با آن دست به گریبان است؛ اولین مورد در ارتباط با مسأله آموزش است. در قرن حاضر چه کسی بیشترین تأثیر را بر فرآیند آموزش گذاشته است؟ اگر بگویید جان دیوئی یا هر فیلسوف دیگر، میگویم اشتباه میکنید. تأثیرگذارترین آنها، مردان گمنانی بودند با کت و شلواهای خاکستری که در حومه نیویورک، پرینستون و نیوجرسی اقامت داشتند. آنها در فراگیری و رشد تکنولوژی که از آنها به عنوان تستهای استاندارد (GRE), (SAT), (IQ) نام میبریم، نقش مهم و به سزایی داشتند. این تستها، مفهوم یادگیری را مجدداً از نو معنا کرده و موجبات بازنگری برنامههای آموزشی را فراهم آوردند.
مثال دوم در ارتباط با سیاست است. امروزه واضح و آشکار است، آنهایی که اساسیترین تأثیر را بر سیاست آمریکا داشتهاند، ایدئولوگهای سیاسی یا دانشجویان معترض با موهایی بلند، به همراه کپیهایی از [آموزههای] کارل مارکس [و یا دیگر متفکرین اجتماعی و سیاسی] در زیر بغلهایشان نیستند. اصلاحطلبان تندرویی که سیاست آمریکا را از اساس تغییر دادند، صاحبان شرکتهایی بودند با لباسهای تیره و کراواتهای خاکستری که تلویزیون آمریکا را اداره میکنند. آنها به دنبال ساختن سرگرمی از گفتمانهای سیاسی نبودند؛ آنها نمیخواستند مانع رسیدن آدمهای بینهایت چاق [و در عین حال بالیاقت] به پستهای عالی سیاسی شوند. 1 قصدشان محدود کردن رقابتهای سیاسی در آگهی تجاری 30 ثانیهای نبود؛ آن چه آنها دنبال میکردند، تبدیل تلویزیون به ماشین پولسازی بود که بیوقفه کار میکرد. از همین جا بود که خیلی راحت، طی فرآیندی، گفتمان بنیادین سیاسی را ضایع نمودند.
نکتهی پنجم
در اینجا میرسیم به پنجمین و آخرین نکته و آن بدین شرح است: تکنولوژیهای نوین به دنبال آن هستند که «افسانهای» شوند. این واژه را به مفهومی به کار میبرم که نقاد ادبی فرانسوی، رونالد بارتز، از آن استفاده نمود. منظور وی در آنجا از به کارگیری این واژه، اشاره به نوعی رویکرد همگانی به اختراعات فنی است، با این تصور که این اکتشافات، خدادادی بوده و جزء ذاتی و طبیعت اشیاء [و نتیجه سیر تکاملی تاریخ] هستند. ماشین، هواپیما، تلویزیون، سینما و روزنامهها و … نه به خاطر جلوههای تصنعی آنها در برخی زمینههای خاص سیاسی و تاریخی، بلکه به این دلیل که مواهب طبیعی تلقی میشوند. جایگاه اسطورهای و افسانهگونه پیدا کردهاند. خطر آن جاست که یک تکنولوژی، صورت اسطورهای پیدا کند، چرا که اگر این گونه شد، دیگر به راحتی مستعد اصلاح یا کنترل نیست. به عنوان مثال، طرحی مبنی بر عدم پخش برنامههای تلویزیونی تا ساعت 5 بعدازظهر و خاتمه برنامهها در ساعت 11 عصر را با مردم آمریکا در میان بگذارید، این ایدهها بسیار خندهدار و مسخره جلوه میکند. این طرز تلقی به دلیل مخالفت آنها با این ایدهی فرهنگی نیست.
آنها به این خاطر شما را مسخره میکنند که پیشنهاد شما را تغییر در یکی از ارکان طبیعت تلقی میکنند. چیزی شبیه این که پیشنهاد کنید، خورشید به جای طلوع در ساعت 6 صبح، 10 صبح طلوع کند. هر زمان که به قابلیت افسانهای شدن تکنولوژی فکر میکنم، این سخن پاپ ژان پل دوم در خاطرم جلوه میکند که میگوید علم قادر است، دین را از خطا و موهـومپرستی پاک کند. دین میتواند علم را از بتپرستی و خودکامگی تنزیه نماید». آن چه من معتقدم، این است که اشتیاق افراطی ما به تکنولوژی میتواندبه نوعی از بتپرستی و اعتقاد ما به خدمترسانی آن، میتواند به خودکامگی کاذب بینجامد.
بهترین تلقی از تکنولوژی این است که تکنولوژی، مزاحمی عجیب و غریب است و فراموش نکنیم که محصول گونهای از تدبیر الهی نبوده، بلکه ساخت خلاقیت و غرور انسان است و ظرفیت بالقوه خوبی یا بدی آن، کاملاً بستگی به میزان آگاهی و شناخت انسان از آن چه تکنولوژی با ما و برای ما میکند، دارد.
اینها، مجموع 5 نکتهای بود که در باب تحولات فنی به عرض رساندم. اول اینکه، ما همیشه برای دستیابی به تکنولوژی، ملزم به پرداخت هزینهایم و هر چه این فناوری، عظیمتر و پیچیدهتر باشد، هزینهای که میپردازیم، بیشتر است. دوم اینکه، در این بین همیشه گروهی برنده و دیگران بازندهاند و برندگان میکوشند تا به مغلوبین القا کنند که برنده شدهاند. سوم اینکه، در نهاد هر فناوری مهم، نوعی تبعیض و تعصب معرفتشناختی سیاسی یا اجتماعی نهفته است. گاهی این تعصبها نتایج حاصله را تحتالشعاع خود قرار میدهد و گاهی هم نه. [اختراع] ماشین چاپ، سنتهای گفتاری ما را به نابودی کشاند. تلگراف، فاصله را بیمعنا نمود. تلویزیون، واژه را بیمعنا کرده است و شاید کامپیوتر، در آینده زندگی را بیارزش کند و قس علی هذا. چهارم، فناوری مدرن تقویتکننده نیست، بلکه اکـولوژیکی است، بدین معنا که توازن همه چیز را بر هم میزند.
و در نهایت، پنجمین نکته این که، تکنولوژی دوستدار اسطورهای شدن است؛ توضیح اینکه، فناوری امروز میخواهد بخشی از نظم طبیعی جهان شمرده شود و بر همین اساس، زندگی ما را بیش از آنچه برای ما ضرورت دارد، تحت نفوذ و سیطرهی خود درآورد. اگر فرصت بیشتری در اختیار داشتم، مسائل قابل توجه دیگری هم در این باب بود که به عرض رسانده شود، اما به همین قدر اکتفا میکنم و عرایضم را با ذکر این مهم به پایان میرسانم: در گذشته، با چشمانی بسته با این گونه تغییر و تحولات در حوزه تکنولوژی برخورد میکردیم؛ شعار ناگفتهی ما «به خدمت گرفتن تکنولوژی است» و تا به امروز، بیشتر توان خود را در راه برآورده کردن نیازهای تکنولوژی به کار بستهایم تا نیازهای فرهنگ؛ این کار نوعی حماقت است، به ویژه در عصر تحولات گسترده تکنولوژیک. باید با چشمانی کاملاً باز حرکت کنیم تا پیش از آن که به استخدام تکنولوژی درآییم، آن را به خدمت خود درآوریم.
پینوشت:
1ـ کنایه از اینکه در شرایط کنونی این قد و قواره و خوش هیکل بودن به یکی از معیارهای اساسی انتخاب رئیس جمهوری و مقامات سیاسی آمریکا تبدیل شده است و اگر احیاناً کسی چاق باشد و در عین حال واجد شایستگیهای سیاسی باشد، شانس رسیدن به مقامات عالی سیاسی را ندارد.
نویسنده: نیل پستمن
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، سال دوم، شماره نهم، فروردین 1383
فهرست مطالب:
1- ابزار و ابزارسازی در تاریخ
2- ابزار هوشمند قدیم
3- شعور ماشینی: آلترناتیو جدیدی در خدمت بشر
4- دورنمای آینده
«چه اتفاقی میافتاد اگر کسی یک بیلیون سال پیش، از مریخ برای قضاوت درباره زندگی زمینی آمده بود و به تکیاختههائی که حتی هنوز خزیدن را نیاموخته بودند مینگریست؟
همین گونه نیز، ما نمیتوانیم آنچه ماشینها میتوانند در آینده بکنند را، با آنچه امروز قابل رؤیت است، به تصور آوریم.»
کتاب جامعه فکر Society of Mind، ماروین مینسکی Marvin Minsky، صفحه 30
پیشگفتار 2004
متن اولیه این رساله Intelligent Tools را در شماره پائیز 1985 ژورنال علمی هوش مصنوعیAI Magazine، نشریه انجمن آمریکائی هوش مصنوعیAmerican Association for Artificial Intelligence-AAAI، منتشر کردم. همچنین متن اولیه فارسی این رساله، سیزده سال بعد، اولبار در تاریخ اول ژانویه 1998، در اولین شماره مجله آیندهنگر بنیاد آیندهنگری ایران به چاپ رسید.
اگر من این رساله را امروز مینوشتم، بیشتر آنرا به همینگونه که هست مینوشتم. البته قسمتی از بخش آخر درباره رباطها بعنوان نوع جدید را، آنگونه که در مقاله دیگری درباره این مبحث نوشتهام، بسط میدادم (مراجعه کنید به مقاله 2003 من، تحت عنوان تأثیر ابزار هوشمند بر روی زندگی بشر) یعنی این حقیقت که بوجود آمدن نوع جدید به معنی ایستائی پیشرفت بشر نیست. البته موضوع این رساله بحث درباره ابزار هوشمند تا آنجائی است که بعنوان ابزار عمل میکنند.
این رساله، از زمان انتشار آن در 20 سال پیش تا کنون، در نوشتههای مختلفی مورد توجه قرار گرفته است، از جمله در فهرست منابع Bibliography تحقیقاتی تحریر شده توسط کلودیا گوتیرز Claudio Gutiérrez و همچنین در کتاب کورت فون مییر Kurt von Meier..
وقتی که من این رساله را منتشر کردم، نامهای از دانیال بل دریافت کردم که وی نظرات من درباره موضوع تکامل (انتروپولوژی) را جالب یافته بود، اما با استفاده من از اصطلاح «هوش intelligence» موافق نبود و اصطلاح «استنتاج inference» را ترجیح میداد، که بسیاری از نویسندگان اروپائی برای توانهای هوشی ابزارها بکار میبرند. دانیال بل خاطر نشان میکرد که در این ابزارها، برخی قوانین استنتاج برنامهنویسی شده، که به آنها توان انجام عملکردهای فکری را میدهد، اما بعقیده وی آنها در خود، از «هوش» و ذکاوت برخوردار نیستند.
طنزآلود است که من از زمان انتشار این رساله، موضوعات تحقیقیام تغییر کرده و من تز تکاملی (انتروپولوژیک) این رساله و موضوعات فلسفه ذهن این رساله که در ارتباط با هوش مصنوعی طرح شدهاند را دنبال نکردهام.
تز انتروپولوژیک من که تأکید بر موضوع مبنای تکنولوژیک رفتار با موجودات متفکر به مثابه ابزار است، در میان نکات دیگر، به این موضوع اشاره دارد که چرا به خاطر عدم از بینرفتن مبنای تکنولوژیک بردهداری، ممکن شد که شیوه تولید متروک شده بردهداری، در آمریکا دوباره زنده شود، یعنی حتی قرنها بعد از حذف بردهداری، بعنوان یک سیستم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جهان.
همچنین تا آنجا که به فلسفه ذهن مربوط میشود، در سوی دیگر طیف تأکید شده توسط دانیال بل، در سالهای اخیر ماروین مینسکی Marvin Minsky، در کتاب جامعه فکر Society of Mind، توضیحات نوع دیگری از هوش را مورد تفحص قرار داده است. همانطور که یادآور شدم، از زمانی که من این رساله را نوشتهام، مبحث فلسفه ذهن Philosophy of Mind را بویژه در ارتباط با هوش مصنوعی Artificial Intelligence، دنبال نکردهام.
برخی مؤلفین نظیر آرون اسلومن Aaron Sloman، تحقیقات مبسوط عالیای را در سالهای اخیر در این زمینه منتشر کردهاند که نظریه کانت، مبنی بر تئوری حک شده بودن ادراکات حسی بشر را تأیید میکنند. همچنین ری کورزویل Ray Kurzweil، در 20 سال گذشته کارهای ارزندهای در این زمینه ارائه داده است.
مثلاً به نظر ری کورزویل، در تحقیقات جدیدش، ابدیت برای انسان تا 20 سال دیگر قابل دسترسی است و انسان بعد از هزاران سال وحشت از مرگ، با توسعه نانوتکنولوژی، فناناپذیر خواهد شد. اینچنین تحولی، باعث رشد جمعیت بشر خواهد شد، آنگونه که در چند دهه اخیر، جمعیت افراد مسن، در جوامع پیشرفته افزایش چشمگیری داشته است.
در نقطه مقابل، به نظر من، کاهش استفاده از انسان به مثابه ابزار هوشمند نیز، باعث کاهش سرعت رشد تولید مثل انسان میشود، همانگونه که با جایگزینی اتومبیل به جای اسب، به مثابه ابزار حمل و نقل، سرعت رشد جمعیت اسب در نیم قرن گذشته در جهان کند شده است. البته این بحث من فقط در ارتباط با انسان به مثابه ابزار است و ابعاد دیگر نیاز به انسان در تولید دانش و هنر و عرصههای دیگر زندگی بشر، مد نظرم نیست.
لازم به تذکر است، که من این مباحث را در این نوشته مورد بررسی قرار ندادهام و در مقاله 2003 تأثیر ابزار هوشمند بر روی زندگی بشر، مختصرأ به موضوع ابزار هوشمند به مثابه نوع، پرداختهام و نیز در نوشتار «آیا نانوتکنولوژی واقعی است؟» تحول نانوتکنولوژی را بحث کردهام.
دیگر آنکه گرچه در این نوشته طرح کردهام که چرا عدالت اجتماعی موضوع مرکزی در تمدن جدید خواهد بود، درباره مبحث عدالت اجتماعی، در نوشته عدالت اجتماعی و انقلاب کامپیوتری و مفصلتر در رساله یک تئوری ارزش ویژه، در سال 1989 و نیز به تازگی در نوشتار ثروت و عدالت در ایران فردا، به بررسی پرداختهام.
من امیدوارم که خوانندگان، این رساله را برای طرح سؤالات جالب، ارزشمند بیابند.
سام قندچی، ناشر و سردبیر
23 آبان 1383
سپاسگزاری
بدینوسیله از همه کسانیکه با اظهار نظر درباره قسمتهای مختلف این رساله، به غنای کار من افزودند، تشکر میکنم. بویژه آقای «ویلیام کلنسی William Clancey»، دانشمند برجسته شعور ماشینی، با تحریر یادداشتهائی درباره متن اولیه که به تدقیق بیشتر موضوعات یاری رساند و آقای «رابرت انگلمورRobert Engelmore» سردبیر مجله «ای. آی. مگزین AI Magazine» که با طرح ملاحظات دقیق و با اساس خود، کمک مؤثری به ویرایش نهائی رساله کرد. معهذا تذکر این نکته ضروری است که تنها خود من مسئولیت این نسخه نهائی را به عهده دارم. با اذعان به خصلت جدلی رساله، امیدوارم که کوششهای من، حداقل باعث گشوده شدن باب بحث و تبادل نظر درباره موضوعات مطرح شده، در میان خوانندگان عزیز شود.
خلاصه مقاله
مقاله زیر با شرح مختصرى از تکامل ابزار و دانش در تاریخ بشریت آغاز شده و با این اظهار عقیده که دو پدیده مذکور فقط در ابزار هوشمند همزیستى نمودهاند، ادامه مییابد. سپس با یادآورى مزایاى ابزار هوشمند قدیم در عرصه تولید، نشان داده میشود که چگونه مشکلات اجتماعى و بیولوژیک ناشى از ذات حیوانى (یا انسانى) این ابزارها، موانعى جدى بر سر راه تکامل آنها ایجاد میکرده است، بعلاوه اشاره میشود که عدم قابلیت بشر در تولید ابزار هوشمندى که بتواند از خود انسان (در ظرفیت ابزار) پیشى بگیرد، باعث تداوم مبناى تکنولوژیک بردهدارى در طى تاریخ بوده است. بعدأ با ارزیابى دستاوردهاى کنونى تکنولوژى کامپیوتر در ارتباط با تولید ابزار هوشمندی چنین استدلال میشود که با *تولید* ابزارهاى هوشمند جدید، فائق آمدن بر *محدودیتهاى* اجتماعى و بیولوژیک ابزار هوشمند امکانپذیر شده است. در نتیجه به موازات *پیشى جستن* این ابزارها از انسان (بعنوان ابزار هوشمند)، هرگونه اجبار تکنیکى براى بکارگیرى انسان به مثابه ابزار تولیدى از بین خواهد رفت. به عبارت دیگر، دورنماى این تحول، محوشدن *مبناى تکنولوژیک* انقیاد انسان بوسیله انسان است. نابودى این مبناى تکنولوژیک ممکن است به تحقق شعور بالاتر انسانها، ثروت فراوانتر و آزادى اجتماعى - سیاسی یشتر در جامعه آینده انجامیده و موجبات آغاز تمدن عالیترى در جهان را فراهم آورد.
1- ابزار و ابزارسازی در تاریخ
هر چند ارزیابى انسانشناسان از نقش ابزار و ابزارسازى در تکامل بوزینگان متفاوت است، همه آنها در این نکته متفقالقولند که ابزارسازى مهمترین تفاوت اجداد ما با میمونهاى دیگر بوده است. انسان با ساختن ابزار قادر شد که پیگیرى اهداف خود در زندگى را با استفاده از وسائلى *مجزا* از بدن خود ممکن نماید. ابزارها در مقایسه با اعضای بدن (که براى اهدافی مشابه قابل استفادهاند) این خاصیت را داشتند که جدا از مرگ و زندگى هر عضو منفرد نوع بشر، قابل تکامل بوده و در نتیجه ثمره فعالیتهاى تولیدى نسلهاى گذشته را به نسلهاى آینده منتقل میکردند.
حیوانات دیگر نیز گاهى از اشیاء طبیعى بعنوان ابزار استفاده میکنند، ولیکن ابزارهاى آنها رشد چندانى در ورای شکل یا حالت منشأ طبیعىشان نمیکند. درواقع، به نسبت جدائى انسان از عالم حیوانات، ابزارهاى ساخت انسان، هر چه بیشتر از اشیاء طبیعى قابل تمیز شدهاند. دلیل این تمایز نیز در پیش وضعیت نوع بشر، قبل از شروع وى به ابزارسازى نهفته است. قابلیتهاى ذهنى و لسانى اجداد ما باندازه کافى بلوغ یافته بودند که تکیهگاه تولد شعور و زبان بشرى شوند. مضافاً اینکه هم ابزارسازى و هم ارتباطات، فعالیتهاى اجتماعى بودند و پیشرفت یکى، متقابلأ توسعه دیگری را به همراه داشت. بنابراین، زندگى اجتماعى بشر باعث شد که اشکال بالاتر ارتباطات بین انسانها، یعنى زبان، همپاى ابزارسازى تکامل یابد.
با رشد زبان، دیگر نگهدارى و انتقال دانش انسانها، جدا و مستقل از زندگى و مرگ هر عضو منفرد نوع بشر، امکانپذیر شد. در نتیجه با توسعه زبان، جریان یافتن دانش از نسلى به نسل دیگر، از طریقى غیر از توارث ژنى میسر شد. اختراع نوشتن انتقال زبانی دانش را بیشتر تقویت کرد. زبان شفاهى، دانش را از طریق حافظه، عادت، تخصص و جذب فرهنگى، منتقل میکرد، در صورتیکه زبان کتبی، دانش را در جزئیات و دقت بیشتری قابل انتقال کرده و از وابستگی دانش به حالات خاص حاملین آن، هرچه بیشتر کاسته و دانش را هر چه عینیتر کرد. [ابزار، زبان و کتابت، تفکر تجریدى بشر را تقویت کردند. ریاضیات و ابزار انجام عملیات ریاضی (که خود نوعى کار فکرى است)، خیلى زود در تاریخ بشر به ظهور رسیدهاند، شاید از هنگامیکه انسانها از انگشتان خود براى شمارش اشیاء استفاده کردهاند. حتى ابزارهاى مشابه چرتکه، در دوران ماقبل تاریخ بکار برده شدهاند. این ابزارها و ریاضیات نیز، به نوبه خود به عینىتر شدن دانش کمک کردهاند].
با پیدایش کتابت، دیگر کاربرد، نقد و توسعه دانش بوسیله انسانهائی که از نظر مکانی و زمانی جدا بودند امکانپذیر شد، یعنی دانش عینیتر شده و به جهانی در خود تبدیل شد، قابل تفکیک هم از جهان طبیعی و هم از جهان ذهنی هر فرد معین. به همین شکل، ابزارها مجزا از اشیاء طبیعی، دنیای دیگری را تشکیل دادند، که با دانش بشر حک شده بود. ابزارها برای کار فیزیکی و فکری بکار برده شدند و بخشاً در پیشرفتهای صنعتی بعدی اتوماتیک شدند.
دانش و ابزار اساس همة پیشرفتهاى بعدى بشریت (یا حتى عقبگردهایش) را تشکیل دادهاند. استفاده از دانش و ابزار در تولید و همة جوانب دیگر زندگى متقابلاً بر روى انسانها از نظر فیزیکى، فکرى و اجتماعى تأثیر گذارد. در واقع براى درک پیشرفت عظیم نوع بشر، کافى است ملاحظه کنیم که چگونه کودکان ما قادرند در مدت زمان بسیار کوتاهى، دانش وسیعى را فراگرفته و استفاده از ابزارهاى مختلفى را بیاموزند. انسان تنها موجود روى زمین است که از دانش و ابزار در همة جوانب زندگى خود استفاده میکند. در یک کلام، میتوانیم بگوییم که ابزارسازى مهمترین فعالیتى بوده که اجداد ما را از میمونهاى دیگر تفکیک نمود و انسانها خصوصاً بواسطه تولید دانش و ابزار، در عالم حیوانات قابل تمیز هستند. هیچ تحول تکنولوژیک یا توسعة اجتماعی - سیاسى دیگر، نتوانسته به چنین تفکیک فاحشى بین نوع بشر و دیگر انواع موجودات کره ارض بیانجامد.
جهان دانش و جهان ابزارها، تنها در یک پدیدة ویژه تلاقی کردهاند و آنهم در وجود ابزارهاى هوشمند (نظیر سگهاى پلیس) بوده است. با اینکه این ابزارها بوسیله انسان بکار برده میشدند، ولیکن انسان قادر به تولید آنها نبوده است. داشتن ادراکات حسى و توانهاى حرکتى، ظرفیت تبادل اطلاعات با انسان (ارتباطات) و توان یادگیرى مهارتهاى ویژه مورد نیاز براى انجا م کارهای معین، خواص ایدهالى بودند که در این ابزارهاى هوشمند طلب میشدند. این ابزارها، به طرز خاصی به دانش و نیازهای بشر مرتبط بودند. ابزارهاى عادى بوسیله دانش بشر بکار رفته و اصلاح میشدند، تا پاسخگوى نیازها و اهداف بشر باشند و توسعه آنها فقط بوسیله سطح تکنولوژى وقت محدود میشد. ابزارهاى هوشمند همچنین بوسیله تکامل طبیعى محدود میشدند که خود تا قبل از پیدایش مهندسى ژنتیک، تقریباً از حوزه نفوذ دانش بشر خارج بوده است. محدودیتهاى طبیعى ابزار هوشمند، اغلب دلیل «خوبى» براى بىتوجهى فلاسفه و تاریخنگاران ابزارسازى، به این پدیدة مهم تلقى شده است. معهذا، ابزار هوشمند مدرن، نه تنها در حوزه نفوذ دانش بشر قرار گرفته است، بلکه این ابزارها، هرچه بیشتر خود تبلور دانش موجودند. امکانات کنونى در*تولید* اینگونه ابزارها، ضرورت بررسى تأثیرات اجتماعى آنها در گذشته و نیز اهمیت تفکر دربارة تأثیرات ممکن آنها در آینده را آشکار میسازد.
2- ابزار هوشمند قدیم
حیوانات از اولین ابزارهاى هوشمندى هستند که توسط بشر بکار رفتهاند. بهرهورى از حیوانات بعنوان ابزار، به دوران انسانهاى اولیه باز میگردد. میتوان استفاده از اسب براى حمل و نقل، سگ براى ردیابى فراریان، کبوتر براى نامهرسانى، شاهین براى شکار پرندگان و بسیارى نمونههاى دیگر را ذکر کرد. تا آنجا که بکارگیرى ابزار هوشمند مدنظر باشد، این اقدام بدعت تازهاى در تاریخ بشریت نیست (حتى برخى حیوانات نیز از حیوانات دیگر، یا حتى از نوع خود، بعنوان ابزار استفاده مىکنند)، لیکن تولید ابزار هوشمند، پدیده نسبتاً جدیدى است و این دسته از ابزارهاى هوشمند، حتى بواسطه تکامل طبیعى هم محدود نمیشوند. درباره ابزار هوشمند جدید، در بخش بعد به تفصیل خواهم نوشت. اما قبلاً لازم است که با بررسى برخى کیفیات خاص ابزارهاى هوشمند قدیم، به نقش اینگونه ا بزارها در جامعه وقوف بیشترى حاصل کنیم. برای این هدف، اجازه دهید نمونه استفاده از اسب بعنوان ابزار را در کانون توجه خود قرار دهیم.
اسب، بعنوان ابزار حمل و نقل، بخاطر قدرت محرکهاش مورد استفاده قرار میگرفت. خصوصیات بیولوژیک اسب امکان استفاده از این حیوان را بعنوان ابزارى با کاربرد سهل، سرعت قابل توجه و ظرفیت کافى براى تبعیت به محیط، فراهم آورده بود. رجحان اسب (یا شتر، لاما و امثالهم) بعنوان وسیله نقلیه، به بسیاری حیوانات قوىتر، اساسأ بخاطر ظرفیت این حیوان در عملکردن بعنوان ابزار، یعنى بخاطر تسلیم شدن به کنترل بوده است. مثلاً ذکر این نکته بىمناسبت نیست که گوریل هم باهوشتر و هم قویتر از اسب است، ولیکن ظرفیت لازم جهت تسلیم شدن به کنترل را ندارد. تسلیم به کنترل یا اجراى دستور، ممکن است که به هوش حیوان نیافزاید، ولیکن مطمئناً وى را ابزارسان میکند. بنابراین، گزینش اسب، نه بخاطر شعور وى (یا حتى عقل سلیم او)، بلکه عمدتاً به علت قابلیت اسب جهت تبدیل شدن به یک سیستم لکوموتیو ابزارسان، بوده است. [آشکار است که این حیوانات هیچگاه نمیتوانستند خصوصیات حاکى از هوش خود را از دست بدهند و انسانها نیز با آنها بعنوان ابزار صرف رفتار نمیکردند. احساسات و حتی مناسبات محبتآمیز فىمابین انسان و سگ (یا اسب) در تمام تمدنها متداول بوده است. اما این مناسبات تنها موقعى وجود داشتهاند که این حیوانات بعنوان یار و یاور انسان عمل میکردهاند و نه زمانى که به مثابه ابزار مورد توجه قرار میگرفتند (همین حقیقت در مورد روابط فىمابین خود انسانها هم صادق است)].
جایگزینى نهائی اسب بوسیله اتومبیل نیز تایید بیشترى بر نظریه بالاست. اتومبیل هم به لحاظ قدرت محرکه و هم از نظر تسلیم به کنترل، بهتر از اسب عمل میکند. ولیکن احمقترین اسبها، به راحتى قادرند در صورت غفلت سوارکارشان، از خطر افتادن در یک نهر آب مانع شوند، در صورتیکه غفلت راننده اتومبیل، در تشخیص یک نهر آب، میتواند به قیمت واژگونى بهترین اتومبیلها تمام شود. معهذا، این اختلاف مهم، باعث نشد که انسان حتى لحظهاى در جانشین کردن اتومبیل به جاى اسب تردید کند، چرا که علت اصلى در انتخاب اسب براى حمل و نقل، از همان ابتدا نه *شعور کلى* اسب، بلکه وجود قوه محرکه در حیوانى بود، که ظرفیت لازم را براى عمل کردن به مثابه ابزار دارا بود. همین عقیده را میتوان دربارة سگ و دیگر حیوانات ابزارسان اظهار نمود. البته آنچه گفته شد، بدین معنى نیست که انسانها همیشه نسبت به فوائد عقل سلیم در حیوانات ابزارسان، بىتفاوت بودهاند، بلکه منظور این است که علت اصلى براى انتخاب حیوانات بعنوان ابزار هوشمند، نه شعور کلی آنها بلکه توان آنها برای انجام کار معین و ظرفیت آنها براى عملکردن بعنوان ابزار بوده است.
اما چرا شعور در این ابزارها براى بشر مصرف کننده حائز اهمیت نبود؟ من فکر میکنم که پاسخ به این سؤال در امکان بشر براى گزینش ابزار هوشمندى «همه فن حریف» (با کارآیى غیرقابل مقایسه با حیوانات جهت انجام کارهاى مرتبط به شعور) نهفته است؛ یعنى ابزارى که قابل کار برد بر روى ابزارهاى دیگر و از جمله قابل کاربرد بر روى حیوانات ابزارسان بوده است. این ابزار چیزى نبود به غیر از خود *انسان* (در ظرفیت ابزار). تنها وقتی که خصوصیت عقلى معینى در انسان قابل دسترسى نبود، از حیوانات به خاطر *شعورشان* استفاده میشد و آنهم در حوزهاى محدود. مثلاً حس قوى بویایى در سگ باعث شده است که بعنوان ابزارى جهت ردیابى بو، به انسان ترجیح داده شود و حتى اتکاء به ذکاوت سگ براى تعقیب فراریان هنوز هم معمول است. باستثناء اینگونه موارد، هرگاه شعورى بیش از توان اجراى دستورات، در ابزارى طلب میشده، همواره بعنوان ابزار، انسان به حیوانات ترجیح داده شده است.
***
بنابراین جهت درک اهمیت ابزار هوشمند در تاریخ، عطف توجه به خود انسان بیش از مطالعه حیوانات حائز اهمیت است. لازم به یادآورى است که انسان زمانى بعنوان ابزار عمل میکند که ادراکات حسى و توانهاى حرکتى، فهم زبان و مهارتهاى ویژة وى بعنوان *وسائل تولید* (یعنى «وسیلهای در خدمت تولید به مثابه هدف») مورد استفاده قرار گیرند. به درجهاى که تنوع فعالیتهاى بشر زدوده شده و آزادى او به خاطر تطبیق با پروسه تولید محدود گردد، به همان اندازه نیز انسان بیشتر ابزارسان میشود. بالعکس، به درجهاى که تنوع، دانش و کمال بر فعالیتهاى تولیدى بشر مستولى گردد، به همان نسبت نیز انسان *هدفى در خود* باقی مانده و به موقعیت ابزارى ویژه تنزل نمییابد.
هر قدر که جامعه بغرنجتر باشد، کشیدن خط فاصلى بین این دو نوع فعالیت بشر، مشکلتر میشود. اما کماکان کنترل، عامل تعیینکننده خصلت هر یک از این دو نوع فعالیت است. تا زمانیکه ابزار هوشمندى بهتر از انسان (در ظرفیت ابزار) براى انجام کارهایى که انجامشان نیازمند اینگونه ابزارها بود وجود نداشت، ضرورتاً مناسبات اجتماعىاى توسعه یافت که مساوات طبیعى همة انسانها و کاربرد انسان بعنوان ابزار را مورد سازش قرار میداد. این دسته مناسبات اجتماعی، بخش اصلی تمام مناسبات اجتماعی را در تاریخ بشریت تشکیل دادهاند. در نتیجه، اغلب دشوار است که تعیین کنیم آیا فرد معینى، در زمان معینى، بعنوان فردى آزاد عمل کرده است یا که به مثابه ابزارى براى اهدافی ناخواسته به مصرف رسیده است. تنها بردهدارى روشنترین تفکیک را بین دو نوع هستى بشر به منصه ظهور رساند، بردگان که بعنوان ابزار، تسلیم کنترل صاحبان خود بودند و بردهداران که بردگان خود را به عنوان ابزار محض در نظر گرفته و بر آنان حکمرانى میکردند.
بردهدارى اولین استفاده مهم از انسان به عنوان ابزار بود. براى بردگان، داشتن قضاوت مستقل، «معصیتى» نابخشودنى تلقى شده و تسلیم به کنترل صاحبان، «فضیلتی» در خور ستایش به حساب مىآمد. بردگان، حتى مانند دیگر ابزارها، به صورت ملک خصوصى مورد *تصاحب* قرار میگرفتند. انواع گوناگون برده، براى کارهاى ویژه تربیت میشدند و قوانینى وجود داشت که از طریق غیرقانونى کردن شرکت آنان در بسیارى فعالیتهای اجتماعى، نظیر تعلیم و تربیت، از تکامل آنها به انسانهاى کامل جلوگیرى بعمل میآورد. بطور خلاصه، بهترین برده در جا معه بردهداری، انسانى بود که میتوانست به مثابه بهترین ابزار هوشمند براى تولید عمل کند.
از سوى دیگر، استفاده از انسان به عنوان ابزار هوشمند، این امکان را بوجود آورد که بخش بزرگى از شهروندان آزاد از تماس مسقیم با ابزارآلات فاصله بگیرند. بنابراین، نقش آنها در پروسه تولید در عرصه کنترل قرار گرفت و دانش و تصمیمگیرى، به وظایف اصلىشان در تولید اجتماعى تبدیل شد. به عبارت دیگر، در اختیار داشتن ابزار هوشمند باعث شد که این بخش جمعیت، از کار کردن براى حوائج اولیه خود بىنیاز گردد.
بناهاى عظیم عصر باستان تا انقلاب صنعتى همتایى نیافتند. ابزارهای بىجان، به همراه ابزار هوشمند (بردگان)، تنها به دانش و تصمیمگیرى صاحبانشان نیاز داشتند تا بتوانند به مثابه یک سیستم اتوماتیک تولید ثروت عمل کنند. گویى ماشین زیرکى تولد یافته بود که قادر بود تولید را با دستورات شفاهى آغاز کرده، بر حسب تمایل صاحبکار تغییر شکل یافته و با تشخیص نیازهاى کار تعالى پذیرد، به واقع که انسان چه راه طولانىاى را نسبت به زمانیکه همة کارهایش را با دستان خود به ا نجا م میرسانید، طى کرده بود. به دیگر سخن، ابزار هوشمند با ایفاى نقش مکمل ابزار بىجان، تکیهگاه ترقى بشریت از توحش به تمدن بود.
هر چند سطح تکنولوژى جامعه بردهدارى، مبناى تکنولوژیک مناسبى براى استفاده از انسان به عنوان ابزار هوشمند بوجود آورد، لیکن از بین رفتن بردهدارى به خاطر نابودى این مبناى تکنولوژیک نبود. در حقیقت، احیاء بردهدارى در ابتداى تاریخ ایالات متحده آمریکا، روشن ساخت که حتى ابزارهاى آمریکاى مدرن نیز قابل استفاده در یک سیستم بردهداری بودند. در واقع علت محو بردهدارى در جهان، چیزى نبود مگر غیرقابل قبول شدن رفتار بىشرمانه با نوع خودمان به عنوان ابزار محض. هرچه انسانها متمدنتر شدند، کمتر چنین نابرابرهاى آشکاری را میتوانستند تحمل کنند. شاید نیازى به یادآورى نباشد که چارچوب فکرى کل هر جامعه بردهدارى، بر فرض یا ادراکى متکى بود که بردگان را به عنوان ابزار محض درنظر میگرفت. فرضى که مطمئناً برخلاف حقیقت بوده و طبعاً بوسیله کسانى از هر دو سوى این رابطه مورد تردید و اعتراض قرار میگرفت. معهذا، تا زمانى که نوع بشر فاقد ابزار هوشمندى بود که کارهاى مورد نیاز جامعه را بهتر از وى بانجام رساند، همواره اشکال گوناگونى از انقیاد انسان بوسیله انسان یا حتى امکان احیاء بردهدارى، میتوانست بقاء حیات یابد.
صرفنظر از مسائل اجتماعى که استفاده از حیوانات و انسان بعنوان ا بزار هوشمند به همراه داشت، مانع جدى دیگرى نیز بر سر راه استفاده از آنها وجود داشت (تا قبل از مهندسى ژنتیک و آن هم محدودیتهاى طبیعى اینگونه ابزارها بود. ابزارهاى دیگر براى انجام وظایف نوین قابل اصلاح و تعالى بودند و تنها سطح تکنولوژى وقت، پیشرفت ابزارهای بىجان را محدود میکرد. حیوانات و انسان، بعنوان ابزار نه تنها به خاطر سطح تکنولوژى محدود میشدند، بلکه پیشرفتشان بعنوان ابزار، به خاطر محصور بودن ذاتىشان در تکامل طبیعى نیز محدود میشد و این نقص نیز مانعى اساسى بر سر راه رشد ابزارهاى هوشمند قدیم قرار میداد. مثلاً تطویل دست بشر، به دو برابر اندازه طبیعىاش یا افزایش سرعت اسب، به دو برابر سرعت طبیعى آن، طى هزاران سال غیر ممکن بوده است، بویژه فائق آمدن بر حدود طول عمر طبیعى ایندسته از ابزارها، از طریق تکنولوژیک، غیرقابل حصول بوده است. در مقایسه، قابل ذکر است که طى پنجاه سال اخیر، طول جراثقالها زیاد شده، سرعت اتومبیلها اضافه شده و عمر فولاد چندین برابر افزایش یافته است.
به علاوه آنچه ابزارهاى هوشمند را ویژه میساخت، یعنى حواس، قدرت استدلال و ظرفیت ارتباطاتى آنها، به سختى ممکن بود که طى قرون متمادى پیشرفت چشمگیرى کند. به عبارت دیگر، ابزار هوشمند سابق (مثلاً انسان در ظرفیت ابزار، نه تنها به دلایل اجتماعى، براى عملکردن به مثابه ابزار با مشکلات عدیدهای روبرو بودند، بلکه در عین حال، خود موجودیت بیولوژیک آنها هم، نقص جدىاى در برابر تعالی آنها، به مثابه ابزار بوده است. هردوى این عوامل منفی، در ابزار هوشمند کنونى، یعنى «رباطهای هوشمند" وجود ندارد.
3- شعور ماشینی: آلترناتیو جدیدی در خدمت بشر
براى استناد به درکى مشترک از ابزار هوشمند جدید، من دستاوردهاى انقلاب کامپیوترى را در سه پاراگراف زیر خلاصه کردهام:
پیشرفتهای تکنولوژى کامپیوتر را میتوان بطور کلى به دو مقوله تقسیم کرد: «پروسه کردن اعداد number processing» و «پروسه کردن علائم symbol processing».
مقوله اول بیش از تمام پیشرفتهای تکنولوژى چاپ، توانسته است که اطلاعات را قابل دسترسى، نگهداری و انتقال کند [لازم به تذکر است که کامپیوتر، هنوز امکان شانسی پیدا کردن مطلب مورد علاقه، که در ورق زدن کتاب یا روزنامه، قابل حصول است را نمیتواند مهیا کند]. کامپیوتر، همه ابزارهاى محاسباتى قدیم، نظیر چرتکه یا خطکش محاسبه را از نظر سرعت، تنوع عملیاتى و راحتى استفاده، پشت سر گذاشته است. درنتیجه، پیشرفت این تکنولوژى، در محدوده مقوله اول، باعث گسترش اتوماسیون به کارهاى یکنواخت فکرى شده و افق تحول جامعه و انقلاب صنعتى را به مرزهاى نوینى توسعه داده است.
مقوله دوم، یعنى پروسه کردن علایم یا شعور ماشینى AI، باعث شده است که «مانندسازی simulation» بسیاری از قابلیتهاى دماغى بشر، نظیر ادراکات حسى و توانهاى حرکتى locomotion، قدرت استدلال و مسألهحلکنى problem-solving، ارتباطات به زبانهاى طبیعى بشرى و بسیاری توانهای دیگر بشری، امکانپذیر شود. [ معهذا، مانندسازی برخی پروسههای ذهنی، نظیر تدوین «اصول تئوریها»، «استدلال ناشی از درک مستقیمcommon sense understanding»، تا حد زیادی، خارج از امکانات شعور ماشینی، در حال حاضر است.] هم اکنون «سیستمهاى هوشمند بینائى» وارد پروسه تولید شدهاند و در کنار «کارگران نوع انسان» کار میکنند. ازطریق» پروسه کردن دانش knowledge processing»، سیستمهای متخصصیexpert systems ساخته شدهاند که میتوانند وظایف گوناگونی، نظیر تشخیص طبی ناخوشی را انجام دهند. [مثلاً سیستم تخصصی *انترنیست Internist* که در دانشگاه پیتزبورگ آمریکا ساخته شده است، نمونه خوبی از این سیستمهای متخصص است که قادر به ارائه تشخیصی در حد دوسوم یک پزشک حاذق داخلی است. سیستمهای دانشی knowledge systems مشابهی در زمینههای مشاوره حقوقی، مالی، روانی و بسیاری تخصصهای دیگر بوجود آمده یا در دست تهیه هستند.] سیستمهای پرسش و پاسخ به زبانهای طبیعی، مدتهاست که وارد بازار شدهاند.
صرفنظر از مجادلات فلسفى که پیرامون خصلت هوش وجود دارد، این ابزارها قادرند کارهایى انجام دهند که قبلأ در نیاز به هوش براى انجام آن کارها تردیدی وجود نداشت و بنابراین میتوان حداقل به معنى محدود کلمه، این ابزارها را هوشمند نامید. به عبارت دیگر، شعور ماشینى موفق به ارایه آلترناتیو جدیدى از ابزار هوشمند در تاریخ بشر شده است. این حقیقت باعث شده است که فلاسفه AI ( فیلسوفانى که رشته شعور ماشینى را دنبال میکنند)، توجه خود را از عرصه فلسفه روح (یعنى بررسى سؤالاتى نظیر اینکه آیا «ماشین میتواند فکر کند یا نه!»، به عرصه فلسفه اجتماعى- سیاسى معطوف کردهاند و آغاز به کنکاش دربارة تأثیرات اجتماعى ابزارهاى هوشمند نوین، بر روى جامعه نمودهاند. من در سطور زیر نشان میدهم که چگونه ابزارهای هوشمند تازه تولید شده، قادر به پشت سر گذاردن محدودیتهای ابزارهاى هوشمند قدیم هستند. به دیگر سخن، «مصنوعا ت AI» که بتوانند بهتر از انسان (به مثابه ابزار)، عمل کنند، ممکن است شالوده تمدن نوینى را پىافکنند که در آن انقیاد انسان به وسیله انسان، پایان پذیرد.
***
ابزارآلات هوشمند کنونى، «رباط هوشمند» نامیده میشوند [برای توضیح درباره نانوباطها nanobots در نانوتکنولوژی، به نوشتار آیا نانوتکنولوژی واقعی است؟ مراجعه کنید.] در واقع این پدیده، ترکیب (سنتز) بىنظیرى است از ابزار و دانش که براى نخستین بار در تاریخ بشر بوجود آمده است. این ابزار مىتواند به سیستم بینایى (به علاوه دیگر سیستمهاى حسى و حرکتى) تجهیز شده، دانش ویژه حوزههاى مختلف کار را فرا گرفته و ظرفیت زبان طبیعى در حد زبانهاى گوناگون بشرى را کسب کند. بنابراین، برعکس حیوانات یا انسان، بینایى رباط قابل گسترش است و تنها محدودیت آن، سطح تکنولوژى وقت است. دانش ویژه مورد نیاز رباط، جهت کارآیى مطلوب، در حوزههاى مختلف کار نیز، میتواند به مقدار لازم افزایش یابد، تا کارآمدترین بازده قابل مقایسه با ماهرترین کارگران و متخصصان را فراهم آورد. ظرفیت ارتباطاتى رباط، میتواند به یک دوجین زبانهاى مختلف گسترش یابد، در صورتیکه کارگر نوع انسان معمولى، به سختى میتواند حتى به دو زبان ارتباط برقرار کند. بطور خلاصه، تنها محدودیت پیشرفت رباط هوشمند، سطح تکنولوژى وقت است که این خود متقابلأ بوسیله شعور بشر محدود میشود. بنابراین، استفاده جامع از قابلیتهاى ابزار هوشمند، مصادف خواهد شد با افزایش شعور بشر به سطوحى که تمام پیشرفتهای گذشته در برابرش همچون کاهى در برابر کوه جلوهگر میشوند.
من مدعى نیستم که این مصنوعات در حال حاضر از نظر هوشى در موقعیتى هستند که با عقل سلیم بشرى برابرى کنند. ولیکن ابزارهاى سنگی هموسپینها (یعنی انسانهاى اولیه) نیز هیچگاه قادر به رقابت با انسان یا حیوانات، در بلند کردن اشیاء سنگین نبودند. مدتزمان زیادى گذشت تا اهرمها و آسیابهای بادى ساخته شوند. با این حال، تولید ابزار سنگى بود که ترقیات آینده را امکانپذیر ساخت، آنچنان که امروز ابزارهایى نظیر جراثقال وجود دارد که نیرویشان از قدرت هر ورزشکار یا حتى هر حیوان زورمندى تجاوز میکند. بنابراین، توان کنونى رباطهاى هوشمند موجود، آنقدر مهم نیست که پتانسیل نهفته در این مصنوعات، حائز اهمیت است.
براى نخستین بار در تاریخ، تولید ابزارهاى بالا، انسان را قادر کرده است که بر مانع تکامل طبیعى ابزارهاى هوشمند، فائق آید. این امر بدون شک باعث افزایش سرشار تولید جهانى خواهد شد. همچنین هرگاه این ابزارها بتوانند بهتر از انسان (در ظرفیت ابزار) عمل کنند، دیگر هرگونه نیاز تکنولوژیکى براى به خفت افکندن همنوعان خود به صف ابزارآلات از بین خواهد رفت. بطور خلاصه، در پى تولید ابزار هوشمند، ما میتوانیم انتظار محو مبناى تکنولوژیک هرگونه بردگى انسان را در آینده نزدیک داشته باشبم. ما شاهد واقعهاى به اهمیت اولین ابزارسازى توسط اجدادمان هستیم. این تکامل ممکن است شالوده تمدن نوینی را پیافکند که در آن افزایش همزمان آزادیهای اجتماعی- سیاسی از یکطرف و افزایش ثروت اقتصادی از سوی دیگر، بوقوع بپیوندند- انطباقی که به ندرت در تاریخ بشریت اتفاق افتاده است. در چنبن جامعهاى، فعالیت اصلى بشر، ببشتر به کاوشهاى آزادانه هنرمندى مرفه شباهت خواهد داشت تا به اطاعت سربازوارانه کارگرى بىچیز.
بالاخره، بىمناسبت نیست تذکر دهم که چرا در این مقاله، رباطها را تنها بعنوان ابزار، مورد ارزیابى قرار دادهام. همانگونه که مؤلفین بسیارى خاطرنشان کردهاند، من نیز واقفم که امکان *منطقیای* وجود دارد که رباطها به نوع جدیدی از موجودات تکامل یابند، که از شعور *کنونى* انسان پیشى بگیرند (هرچند بنظر من، تا آنزمان، انسان نیز از نظر هوشى، پیشتر رفته و ممکن است کماکان نسبت به این موجودات جلوتر باشد). در واقع امکانات بسیارى وجود دارد که نوع متعالىترى، یک زمان در کره ارض سکنى گزیند (مثلاً امکان وجود «موجودات ماوراء زمینى»، هنوز کمان محتمل است) و منشأ این موجودات میتواند از مهندسى ژنتیک و سفرهاى فضایی، تا تولید رباط هوشمند و تکامل انسان را شامل شود. شاید ما بیشتر نیازهاى بیولوژیک خود را با حیوانات و عمدتاً نیازهاى اجتماعى خود را با این موجودات متعالىتر، مورد اشتراک یابیم. این اشتراک ممکن است، باعث از بین رفتن برخى دیدگاههاى *انسانمرکزبینى* ما از جهان شود که بویژه با سقوط تمدن یونان باستان، به بخش قابل توجهى از جهانبینى ما تبدیل شدهاند. به هر حال این موضوعات، خارج از محدوده این بررسى هستند، چرا که در این رساله، موضوع مدنظر من، بیشتر مطالعه مبناى تکنولوژیک انقیاد انسان بوسیله *انسان* و شرایط تکنولوژیک از بین رفتن آن بوده است. [برای توضیح درباره ا نسان مرکزبینى، به نوشتار تولید فراانسان مرکزی مراجعه کنید.]
4- دورنمای آینده
شکى نیست که پیشرفت و تطور ابزار هوشمند نوین، شعور ما را در حد بىسابقهاى به چالش کشیده و از این طریق باعث رشد عظیم عقل سلیم ما خواهد شد. این تحول میتواند، شالوده تمدن نوینى را پىریزى کند که در آن براى اولینبار، انسان از طرف موجودات دیگر، نه بخاطر توان فیزیکى، بلکه همچنین ازطریق این موجودات، بخاطر عقل و شعور آنها، به رقابت کشانده شود. مبناى تکنولوژیک انقیاد انسان بوسیله انسان، و نتایج تحقیرکننده آن، در جامعه حذف شده و امکان شعور بالاتر انسانى، ثروت فراوانتر و آزادیهاى اجتماعى - سیاسى بیشتر بوجود آید.
در پرتو آنچه ذکرشد، من فرارسیدن تمدن نوین را استقبال کرده و انتظار آینده بهترى را در پى این تحولات دارم. دیدگاههاى بدبینانه از آینده، ناشى از ایستا قلمداد کردن تکامل بشر، در دوران رشد و تکوین ابزارهاى هوشمند است. به نظر من با پیدایش شعور ماشینى، براى اولین بار در تاریخ بشر، کوشش بىنظیرى جهت بهرهبردارى همهجانبه از خصایص حاکى از هوش برخى مصنوعات متفکر آغاز خواهد شد. آنچه شاهدش هستیم، تازه گوشة کوچکى از پتانسیل عظیمى است که در آیندهاى نه چندان دور، قابل تحقق است و مطمثناً این مساعى، دینامیسم خاصى به تکامل نوع بشر خواهد داد که به همراه پیشرفتهاى مهندسى ژنتیک و ارتباطات ماهوارهاى، پروسه تولید در این جامعه عصر فضا، آنقدر سریع تغییر خواهد کرد که حتى خطوط کلى زندگى اجتماعى جدید را، به سختى میتوان به تصور آورد. لیکن جدا از اینکه فرماسیونهاى نوین اجتماعى، چه اشکال مشخصی به خود بگیرند، بعضى تأثیرات اجتماعى ابزار هوشمند جدید، ممکن است به شرح زیر باشند:
* توسعه عمق شعور بشر: عقل سلیم انسان، بسیار تکامل یافتهتر گشته و انتظار کشفیات، اختراعات و حتى درک جدیدى از خود در آینده نزدیک، دور از واقعیت بنظر نمیرسد.
* آزادی اکثریت بشریت، از زندگی بعنوان ابزار و وسائل تولید: درصد بیشتری از مردم خواهند توانست که به فعالیت موردعلاقهشان در زندگى بپردازند، بجاى آنکه صرفاً به خاطر تأمین نیازهاى اولیهشان، ناگزیر به انجام کارهاى مورد نفرتشان باشند.
* کثرت عظیم ثروت بشریت: گشوده شدن مرزهاى نو در برابر ما، چه در فضا و چه در زمین، مطمئناً پیامد این ترقیات خواهد بود.
ممکن است در نگاه نخست، شکل دادن پروسههاى نوین تولید، نظیر ایجاد «کارخانجات و دفاتر آینده factories and offices of the future» یا «خانههاى آینده homes of the future» و امثالهم، اقدامات کلیدى جهت ساختن آینده جلوه کنند. لیکن تحقق ثمرات پیشرفتهاى تکنولوژیک جدید، تنها با طرح و توسعه روابط اجتماعى مناسب امکانپذیر است و در آینده نزدیک، این موضوع، *مضمون اصلى* فعالیت اجتماعى افراد آیندهنگر را تشکیل خواهد داد. [مثلاً دادن الویت به تولید کلیه مصنوعی، بجای استفاده از کلیه انسانهای دیگر که به جنایات تجارت کلیه انجامیده است.] نقش علم چه به علت نیازهاى تکنیکى جدید (که خود ناشى از بغرنجتر شدن پروسههاى تولیدى و ازدیاد ترکیب
دانش در آنها است ) و چه بعلت نیازهاى اجتماعى جدید (که مربوط به ارتباط متقابل انسان با این پروسه ها است)، افزایش خواهد یافت. بنا براین میتوان بغرنجى بیشتر پیشه هاى اصلى بشر را انتظار داشت. فعا لیت مرکزى اکثرت مردم، باحتمال زیاد مرتبط با پیشرفت دادن مناسبات اجتماعى و ارتفأ دادن مداوم سطح دانش ذخیره شده بشر، خوا هد بود. ممکن است که حتى در آمد شخصى، برمبنا ى تلفیقى ازنیا زها واهداف فرد، معین گردد. [برای توضیح درباره عدالت اجتماعی، به نوشتار عدالت اجتماعی و انقلاب کامپیوتری و رساله یک تئوری ارزش ویژه مراجعه کنید.]
توزیع ثروت و قدرت در این تمدن جدید کماکان مسألهاى تکنیکى نبوده و بعنوان معضلی اجتماعى باقى خواهد ماند. بنابراین، پاسخ به این سؤال که هر کس و هر کشور تا چه اندازه بتواند از ابزارآلات هوشمند و منافع آنها بهرهمند شود، به نهادهاى اجتماعی آینده بستگی دارد. این دستاوردها، حتى ممکن است تا مدتها به فقر و فلاکت بسیارى از مردم نیز دامن بزنند. با این حال، من درباره آینده خوشبین هستم. به نظر من با محو مبناى تکنولوژیک آن مناسباتى که بخشى از بشریت را به مثابه ابزار تلقى میکند، حداقل بشریت قادر میشود که انرژى و توان بیشترى را مصروف حل معضلات اجتماعى و شکل دادن نهادهاى اجتماعى نوین کند. این نهادهای نوین اجتماعى میبایست با هدف حمله قرار دادن عفریت فقر، استبداد، جنگ و نابودى محیط زیست، در جهت ریشهکنى این ناملایمات اجتماعى حرکت کنند. بالاخر پاسخ به این سؤال که شکلگیرى تمدن نوین به طور مسالمتآمیز و همگون در سطح جهانی انجام شود یا نه نیز، کماکان مسألهاى است قابل بحثهائی که حتی هنوز خزیدن را نیاموخته بودند مینگریست؟
Schedule development is the establishment of a start date and a finish date for each of the project activities. Schedule development is where we put together all of the other work from schedule planning. An accurate schedule needs all of the activities, the sequence of those activities, and the length of each activity. With all the work we have done so far, you may think this part should be a piece of cake. In reality, putting together all of the data from the other schedule planning processes and creating a project schedule is one of the more complex processes.
Luckily, you can use a number of different techniques to develop a project schedule. We will talk in detail about three of the most commonly used techniques: critical path method (CPM), duration compression, and the use of project management software.
Project schedule development also includes the use of milestone dates, which mark a significant project event or the end of a project phase.
Let’s get started with the techniques available to develop a schedule.
Even though you have a huge pot of data with all of this information about all of the project activities, you still don’t have a schedule. Although it may seem at first that the putting all of the activities together is an unwieldy process, you can use a number of techniques to create a meaningful schedule.
A Guide to the PMBOK lists a number of techniques for schedule development. We will focus on three of the most commonly used schedule development techniques:
Mathematical analysis (specifically the critical path method)
Duration compression
Project management software
A Guide to the PMBOK defines mathematical analysis as “calculating theoretical early and late start and finish dates for all project activities without regard for any resource pool limitation.” In other words, you are not looking at when any of your resources may be available, but only at when each task can start and end based on dependency relationships with other tasks. A summary of the individual activity time periods provides the project time period.
One of the most widely used mathematical analysis techniques is critical path method (CPM) . The critical path in a project schedule is the longest activity sequence path in the project; therefore, it controls the finish date of the project. The purpose of CPM is to identify this path. The activities on the critical path have no float time . Float is the time a task may be started late or the additional time that can be used to complete the task without impacting project completion. Critical path tasks have zero float, which is why these tasks get so much attention. If a critical path task does not complete as scheduled and no other changes are made, the project end date will be affected.
Note |
Chapter 9, “Project Control” will cover what you can do if you have critical path tasks that are taking longer than planned. |
In addition to calculating the overall time to complete the project and identifying tasks on the critical path, CPM provides other useful data. You will be able to determine which tasks can start late or can take longer than planned without impacting the project end date. This information can be used during project execution to help the project manager focus attention on the tasks that have the most impact on the overall project completion date.
We are going to walk through a simple CPM calculation. CPM is rarely done manually, since a variety of software tools will do these calculations for you. But unless you understand the fundamentals behind what the software is doing, you cannot take advantage of what it is telling you.
The network diagram from activity sequencing and the task duration estimates are the key components of the CPM calculation. Refer to the precedence diagram shown in Figure 4.4 as we walk through this example.
Forward Pass The first step in determining your critical path is to complete a forward pass through the network diagram. This means that you are working from the left to the right of your network diagram. This will give you two calculations for each activity.
Early start is the earliest date an activity may begin as logically constrained by the network. The first activity on the diagram has an early start of 0. Add the duration of that activity to obtain the early finish for that activity. Early finish is the earliest date an activity may finish as logically constrained by the network.
In Figure 4.4, the early start for Task A is 0 since it is the first activity on the network. The duration for A is 3 days, so your early finish will be 3. The early finish for A becomes the early start for its successor, Task B. Continue to calculate the early start and finish dates for each activity on the network moving across the diagram until you reach the box marked “Finish.”
Table 4.1 shows the completed early start and early finish calculations for each of the tasks in our network diagram. Based on the calculations from this completed forward pass, the project can complete on day 20.
Task |
Early Start |
Early Finish |
---|---|---|
A |
0 |
3 |
B |
3 |
5 |
C |
3 |
13 |
D |
5 |
20 |
E |
13 |
16 |
Backward Pass The next step to complete critical path is to complete a backward pass . This means you start at the finish of your network diagram and work back though each path until you reach start. This gives you two calculations.
Late finish is the latest date an activity can complete without impacting the project end date. Late start is the latest date you can start an activity without impacting the project end date.
In Figure 4.4, the final activity to complete is Task D. The latest it can finish is day 20. To calculate the late start for this activity, subtract the duration of 15 days from the late finish. Your late start is day 5. The late start for Task D becomes the late finish for its predecessor; Task B. Continue back through the network, calculating the late start and late finish for each task on the network diagram.
Then go back and compute the second path starting with Task E. Since the project finish date is day 20, the late finish for Task E is also day 20. By subtracting the duration of 3 days, you obtain the late start of day 17. Continue to calculate the late start and finish dates for each activity on the network.
Table 4.2 shows the completed late start and late finish calculations for our network diagram.
Task |
Late Start |
Late Finish |
---|---|---|
A |
0 |
3 |
B |
3 |
5 |
C |
7 |
17 |
D |
5 |
20 |
E |
17 |
20 |
Float The final step in determining critical path is to calculate float for each activity on the network diagram. Float is obtained by subtracting the early start from the late start or the early finish from the late finish for each activity. Use the calculations from Tables 4.1 and 4.2 and start with Task A. The early finish is 3 and the late finish is 3, making the float 0. Continue through the network diagram until you have computed the float time for each activity.
Table 4.3 shows the float for each of our tasks.
Task |
Float |
---|---|
A |
0 |
B |
0 |
C |
4 |
D |
0 |
E |
4 |
You are now ready to determine the critical path. Remember we said earlier that the critical path is the path with no float. In our example in Figure 4.4, both Tasks C and E have float, which means they are not on the critical path. A-B-D is the critical path, as each of these tasks has 0 float. If any of the tasks on the critical path do not start on time or take longer than planned, the end date of the project will be impacted; it will not complete within the 20-day estimate. Remember that you must pay particular attention to the status of your critical path tasks over the course of project execution to keep your schedule on track.
Unfortunately, there are times when you complete the network diagram and calculate the critical path and you determine the length of your project is unacceptable to the project stakeholders or does not complete within a mandated legal requirement. If you find yourself in that situation, you need to utilize duration compression techniques.
You have just learned how to develop a network diagram of your project tasks and lay out your project schedule using CPM. But what happens if your calculation of the total project duration is longer than your target project completion date?
This is where duration compression scheduling techniques come into play. These techniques can be used up front to shorten the planned duration of the project or during project execution to resolve schedule slippage. The two duration compression techniques are crashing and fast track.
Crashing is a technique that adds more resources to a task to complete the task more quickly.
Note |
Crashing may have an impact on your budget, so you will need to look at the impacts to both your schedule and your budget. |
Warning |
One common misconception regarding adding resources is that if you double the resources, you will cut the duration in half. If two programmers can write the code in 4 weeks, then four programmers can do it in 2 weeks. What happens in the real world may be quite the opposite. Typically, the original resources are initially less productive when you add new resources. The work must be reallocated, which takes time away from the work itself. There may be downtime while the experienced team members train the new members. |
There is also the issue of diminishing returns. The more resources that are added, the less impact each resource will make on duration reduction.
Crashing can produce the desired results if used wisely, but it is not the solution for a timeline that is unrealistic based on the scope of the project.
When you fast track a project, you work tasks in parallel that would normally be done in sequence.
For example, suppose that you have a project in which you have to build four servers that are going to interact with one another. You might have initially created four “build server” tasks that were supposed to happen one right after the other. However, when you decide to fast track the project, you’d probably ask the server administrator building the servers if he or she could build all four in approximately the same time. In a fast-track situation, the admin might assemble the server hardware for server one, then start the OS installing. Once that was going he or she might move to assembling Server 2’s hardware and so on. In this way you could shave precious time off of the project.
There is a great deal of risk in fast tracking. If you decide to compress your project schedule using this method, be sure and get input from the team members as to what could go wrong. Document all the risks and present them to your sponsor, your client, and other key stakeholders. Many project managers make the mistake of just trying to do the project faster without any communication as to the impacts on other areas such as quality. You need to make sure that everyone understands the potential consequences. For instance, in the example of the servers above, you can see that the main risk involved is that the admin may get confused as to which step he or she is at in the server-building process and make a critical mistake in bringing up one of the servers.
Project management software is a wonderful tool that can save you a lot of time. It provides you with the ability to display a number of different views of the project, which can be a great communication tool.
The processes that we have covered in this chapter—activity definition, activity sequence, and schedule development—can all be completed using a project management software package. In fact, you may be wondering why we even bothered to walk through manual examples of these processes, when you can just enter your data in a software package and let it do all the work. In order to effectively use project management software, you must understand the fundamental concepts behind what the software is doing. Otherwise, you will not obtain the full benefit of what the software can provide. Worse yet, you may become frustrated because the way you have entered your tasks causes the software to do things you do not want it to do. Going through each of these processes manually will equip you with the knowledge and understanding to effectively use a software tool.
Keep in mind that even if you will be using software to track the progress of your project, the up-front work that you do as a team to create a WBS and define estimates can still be created manually using a white board and sticky notes. This data can be entered into a software package later for tracking purposes.
If your company provides you with a project management software tool and you have never used one before, ask to attend a class. If that is not possible, try to find someone in your organization who is experienced with the software to give you some on-the-job training.
A good understanding of project management software becomes more important when you start tracking project process, which we will discuss in Chapter 8, “Project Execution.”
Use of one or more of these scheduling techniques will assist the project manager in producing a schedule with a start and end date that accounts for all of the project activities and their dependencies. To make your schedule complete, all that remains is the addition of any required milestone dates.
Depending on the specific methodology used and the policies within your organization, you may also need to include milestone dates in your project schedule. A milestone marks a key event in the project life cycle. Typically milestones are included in the project to identify the completion of a major deliverable. If you will be using milestones in your schedule, be sure that all of the activities required to meet the milestone are scheduled to complete before the milestone date.
Some project life cycle methodologies also use milestones to mark the end of one project phase and the beginning of the next phase. Milestones between phases typically have exit or entrance criteria. For example, a system development project milestone for moving from a test phase to a deployment phase could have a list of specific test scenarios that must be successfully completed before the testing phase is complete. This is the exit criterion that must be met before the test phase is considered complete.
Project managers need to pay close attention to milestone dates, as they are also a communication trigger. Stakeholders need to be informed when major deliverables are completed or when a project has successfully moved to a new phase. If these dates are not met, the project manager needs to communicate the current status, plans to bring the project back on track, and the new milestone date. The details of communications planning will be covered in Chapter 6, “Additional Planning Processes.”
The project manager and the project team should review the completed project schedule to address any questions or resolve any outstanding issues. The project team needs to own the schedule and be committed to meeting the planned dates. To facilitate a clear understanding of the schedule, provide each team member with a copy of the schedule to review prior to the meeting. If the project schedule has been developed using a project management software package, you may be able to provide access via a shared folder.
Once the team reviews the project schedule and adds any milestone dates, it is time to establish the schedule baseline, which is a copy of the schedule prior to the start of project work. A baseline is a tool used by the project manager during project execution to monitor and communicate project progress.
The project manager communicates the baseline schedule to the stakeholders. The level of detail provided to the stakeholders will vary depending on the detail each stakeholder requires, but at a minimum cover the key milestone dates
We have defined our activities, identified all the dependencies between tasks, and developed a network diagram to depict the flow of the project work. We must be ready to complete the project schedule, right? Not quite yet—we still need a very critical component: how long each task will take to complete. Activity duration is the process of estimating the time to complete each item on the activity list. The most common measurements used to define duration are days or weeks, but this can vary based on the size of the project.
Before we explain the techniques you can use to complete your duration estimates, let’s make sure we have a common understanding as to what is meant by activity duration.
When you are estimating duration, you need to make sure that you are looking at the total elapsed time to complete the activity. If you have a task that is estimated to take 5 days, based on an 8-hour day fully dedicated to that task, the actual duration estimate would be 10 days if the resource assigned to the task is only spending 4 hours a day on the task.
You also need to be aware of the difference between work days and calendar days. If your work week is Monday through Friday, and you have a 4-day task starting on Thursday, the duration for that task will be 6 calendar days, because no work will be done on Saturday and Sunday.
Figure 4.3 illustrates this situation. The same concept applies to holidays or vacation time.
Note |
If you have estimated project activity durations in the past, you may not even think about talking about duration with your project team. This could lead to big problems down the road, so make sure that everyone doing estimating is in agreement up front as to whether the estimates will be provided in work days or calendar days. I recommend using work day duration estimates, as the project management software packages allow you to establish a calendar that accounts for non-work days and does not include these days when computing duration. |
Now that we have a common understanding of duration, we are ready to discuss the different techniques used to create activity duration estimates.
Where do those task duration estimates come from anyway? Although some cynics may tell you to use a dartboard to estimate duration, there are better ways. Some techniques are designed to provide a ballpark estimate with a wide margin of error when there is not a lot of hard data on the project available. The use of some estimating techniques is driven by the nature of the work involved in completing the task. There is no one right way to do task duration estimates. Just keep in mind that what is being done here is an estimate, and it is not a 100 percent guarantee of the length of time each task will actually take to complete.
Several techniques are used for activity duration estimates. We will take a look at three of the most commonly used and talk about some of the variables that can impact the accuracy of estimates made using each of these techniques.
Analogous estimating, or top down estimating. Analogous estimating (top down estimating) is the use of actual durations from similar activities on a previous project. This is most frequently used at the early stages of project planning when you have limited information regarding the project. Although analogous estimating can provide an approximation of a task duration based on the length of similar activities, it is typically the least accurate means of obtaining an estimate. No two projects are exactly the same, and there is the risk that the project used to obtain the analogous estimates is not as similar as it appears.
Results from analogous estimating will be most accurate if the person doing the estimating is familiar with both projects and may be able to better understand differences that could impact the activity durations.
Expert judgment. Expert judgment uses the people most familiar with the work to create the estimate. Ideally, the project team member who will be doing the task should complete the estimate. If all team members have not yet been identified, recruit people with expertise for the tasks you need estimated. How do you find people with the required expertise? If you do not have immediate knowledge of who the internal experts are, research the documentation on team members from similar projects or solicit input from your stakeholders. Ask for people who have completed a similar task on a previous project to assist with the estimates for your project.
The most accurate estimates based on expert judgment are those made by the person who will be completing the task, assuming that person can draw on past experience. One of the variables with project duration is the skill set and experience level of the team member performing the work. A duration estimate made by a senior tester will likely be shorter than that of a junior tester. If the person who is responsible for completing the task does not make the estimate, the project manager needs to make sure he or she validates the estimate with the person assigned to the task.
Quantitatively based durations. Quantitatively based durations are used when a certain quantity of work is produced, and there is a formula to gauge duration. To apply quantitatively based durations, you must know the productivity rate of the resource performing the task or have a company or industry standard that can be applied to the task in question. The duration is obtained by multiplying the unit of work produced by the productivity rate. If a typical cable crew can bury 5 miles of cable in a day, it should take 10 days to bury 50 miles of cable.
This type of estimate can be very accurate for tasks that are repetitive and have a lot of productivity data to assure that the standard productivity rate accounts for variations in skill sets and conditions under which the work is performed. To determine if using quantitatively based durations is applicable to a given project, the project manager needs to understand the criteria for the company or industry standard.
Most projects use some combination of the estimating techniques. If some of the project tasks fit into an established productivity rate formula, they are ideal candidates for quantitatively based estimates; other tasks require the input of an expert familiar with the work.
Once you have determined which estimating technique(s) works best for your project, guide the team members as they work through all of the tasks on the network diagram and assign a duration estimate to each task as illustrated in Figure 4.4.
This will prepare you for the next process, schedule development.
Life would be so much easier for a project manager if all the project activities could be worked in parallel. Each person working on the project could be given a list of the activities he or she is responsible for, and once everything on the list is done, that person could return to his or her functional organization. Each team member could estimate how long it takes to complete the assigned tasks, and the project completion date would be based on the team member with the longest estimate. Unfortunately, completing project work is not that simple; many of the project activities cannot start independently. The project team has to identify activity dependencies , which describe the relationship between two activities.
Activity sequencing is the process of identifying dependency relationships between project activities. First, you need to identify the type of dependency; next comes the specific relationship between the activities. Using this data you can create a pictorial representation of the tasks that shows all of the dependencies.
Let’s first take a look at the types of dependencies, and then talk about the different dependency relationships.
You need to identify three categories of dependencies when you are doing activity sequencing. A mandatory dependency is created by the type of work the project requires. A utility crew in a new subdivision cannot lay the cable until a trench has been dug. A discretionary dependency is something that you choose to impose on the project schedule. An example is a decision to complete tasks in a specific sequence to conform to an established corporate practice, even if there is an alternative means to sequencing the tasks. An external dependency is a relationship between a project task and some factor outside of the project that drives the scheduling of that task. Installation of a new server is driven by when the vendor can deliver the equipment.
It is important to know the type of dependency because you have more flexibility with a discretionary dependency than a mandatory dependency. This distinction becomes important later on when you look at ways to complete a project in less time.
Once you’ve identified a linkage between two tasks, you and the project team need to identify exactly how this relationship works.
It isn’t enough just to know there is a dependency between two tasks. You need to answer several other questions: How does the dependency impact the start and finish of each of the tasks? Does one task have to start first? Can you start the second task before the first task is done? All of these variables impact what your overall project schedule looks like.
Once you identify a dependency between two tasks, you need to determine what that dependency relationship is so that you can sequence the tasks properly. Before we look at those relationships, let’s cover a few key terms that are critical to understanding task dependencies.
A predecessor is a task that exists on a path with another task and occurs before the task in question. A successor is a task that exists on a common path with another task and occurs after the task in question. Figure 4.1 shows a simple predecessor/successor relationship between Task A and Task B.
Four possible dependency relationships exist between the predecessor task and the successor task. Identifying the correct relationship between dependent tasks is critical to developing an accurate schedule. Depending on the type of dependency relationship, you may be able to schedule the tasks in parallel or the successor task may have to wait until the predecessor is completed. Getting this relationship wrong can have a drastic effect on the accuracy of your schedule. Let’s look at the four alternatives you need to evaluate for your dependent tasks.
Finish to Start In a finish to start relationship, the successor task cannot begin until the predecessor task has completed. This is the most common task relationship. It is the default setting on most project tracking software packages. For example, the user interface must be coded before the printing module can be developed.
Start to Start Use a start to start relationship when the start of the successor task depends on the start of the predecessor. These are tasks that can be worked in parallel, but if the first task is delayed, the successor task cannot start. For example, user guide documentation can start when requirements definition starts, but if requirements definition is delayed, the user guide documentation will also be delayed.
Finish to Finish A finish to finish relationship has the finish of the successor task dependent on the finish of the predecessor. For example, a new product is finished when the customer manual is complete. If the customer manual is delayed, the release of the product to market is also delayed.
Start to Finish In a start to finish relationship, the finish of the successor task is dependent on the start of its predecessor. This relationship is seldom used. Perhaps an example would be that a technical support task cannot be completed until the formation of the technical support team has started.
Once the task dependency relationships have been identified, the project team has the data to create-a picture of when the various project tasks can begin and end. This picture is a network diagram.
One technique used by project managers for activity sequencing is called a network diagram. Understanding activity relationships is fundamental to using this technique. A network diagram depicts the project activities and the interrelationships among these activities. Because you can actually see how the work flows, a network diagram is a great tool to develop with the project team. Using a white board and sticky notes provides an easy way to move activities around and make changes.
The most commonly used network diagramming method is the precedence diagramming method (PDM) . PDM uses boxes to represent the project activities and arrows to connect the boxes to depict the dependencies. Figure 4.2 shows a simple PDM network diagram of tasks with finish to start dependencies on this diagram.
Now that the activities are sequenced based on the task dependencies, we are ready to estimate how long it will take to complete each activity
The foundation to developing a project schedule is a list of the activities required to complete the project. If you have not identified the work that needs to be done, there is no point in trying to put together a schedule. Activity definition is the process of breaking down the deliverables and subdeliverables in the work breakdown structure (WBS) that we discussed in Chapter 3. Although the industry standards set by A Guide to the PMBOK defines breaking down work packages into activities as a separate process, in reality activity definition is typically not a stand-alone process. It is part of the iterative process of decomposing the WBS down to a manageable level. Depending on how detailed your WBS is, this step may already be completed.
Many guidelines are available on how far down you should break an activity, and none of them are right for every situation. We’re sure you have all seen a project manager with a schedule of detailed tasks so large it looks like you’d have to wheel it around on a cart. Breaking down the work required to complete a project to the level of 15-minute tasks does not guarantee project success. In fact, the outcome is usually quite the opposite. Either the project manager spends all day just trying to keep the schedule current, rather than look at the big picture, or the schedule tracking effort is abandoned and the schedule binder starts collecting dust on a shelf.
The key to activity definition is to identify all of the tasks required to produce the deliverable and to confirm that these tasks are small enough to do time and cost estimates. This needs to be balanced with keeping activities at a high enough level that they can be managed effectively. You do not want to end up trying to keep track of each team member’s “To Do” list.
If you only get a status update from project team members on a weekly basis, it does not make sense to track tasks that are only a couple of hours or days. Unless your overall project is on a very short timeline, you should define activities that will take one to three weeks to complete. If you have a very critical short task, you may want to make an exception, but you need to do a special follow-up on the status.
Once you have all of your activities defined, you are now ready to start putting them into the sequence in which they will be completed.
دنیای جدید مدیریت از عصر ماشین تا عصر اطلاعات:
اگرچه سوابق مربوط به اعمال مدیریت تاریخی بس طولانی دارد ریشه های مدیریت جدید را عمدتا می توان در قرن 19 و عصر ماشین جستجو کرد اما آن گونه که مفسران بارها مشاهده کرده اند عصر اطلاعات به سرعت جانشین عصر ماشین می شود.
اقتصاد مبتنی بر قوای فیزیکی
هر چه به عصر اطلاعات نزدیک تر می شویم اعمال شیوه های مدیریت سنتی و قواعد و احکام آن بیشتر مورد تردید واقع می شود. قواعد بازی عوض شده است و کتابی که قواعد معین و معلوم داشت کارایی خود را از دست داده است.
دستورالعمل عصر ماشین
1- فرمان و کنترل
2- تنها یک راه صحیح
3- اطاعت و نه نافرمانی
4- کارگر و نه نیروی انسانی
5- ملی و نه جهانی
6- امنیت و نه نا امنی
1- جستجوی اطلاعات
2- انعطاف دردید و ادراک
3- مکاشفه ی بین فردی
مهارت های جدید برای عصر جدید:
4- مدیریت تعامل ها
5- توسعه محوری
مهارت های جدید برای مدیران جدید:
ازمدیران جدید انتظار می رود علاوه بر مهارت های ضروری مانند برنامه ریزی، سازمان دهی، و ... فعالیت های زیر را نیز انجام دهند:
1- مدیریت در سطح بین المللی
2- مدیریت تنوع فرهنگی
3- پاسخگویی به مراکز قدرت
4- تلفیق نقش های رهبری و تیمی
5- عمل کردن استراتژیک
6- به کارگیری فناوری
7- داشتن ارتباطات درونی
8- همت گماردن به برقراری و تقویت ارزش ها
9- داشتن ارتباطات بیرون
10- عمل کردن مسئولانه
11- گرفتن عصاره ی جریان پیچیده ی اطلاعات
12- در عرض هم مدیریت کردن امور و ماموریت ها
13- تدبیر کار و پیشه و توجه به توسعه ی کارکنان
مدیریت تغییر و تحول
چالش بزرگ مدیریتی در زمان حاضر است اکنون تغییر و تحول جز لاینفک هر نوع حرفه و فعالیت سازمانی محسوب می شود. هیچ سازمانی مصون از تغییر و تحولات نیست . تقریبا 40% از کمپانی هایی که یک دهه پیش در لیست 500 شرکت برتر مجله ی Fortune بوده اند اصلا وجود ندارند.
تحولات فراروی مدیران
الف) فناوری: انقلاب فناوری اطلاعات IT مستمرا و حتی بیش از 5 سال قبل حرفه ها را سریع تر کرده و کمتر متکی بر نیروی کار می باشد.
ب) سازمانها
ج) افراد
ه) مشتریان و بازار
پذیرش تغییر
تشخیص ضرورت تغییر نسبتا آسان و روشن به نظر می رسد. چیزی که به واقع مشکل آفرین است، تحقق بخشیدن موفق آمیز تغییر و تحول است.
دنیای جدید سازمان ها
هر شرکتی که نتواند تصویری از آینده داشته باشد از حضور د رآینده و بهره گیری از آن بی نصیب خواهد ماند . (Hamel & Prahald)
1- انجماد UF(Unfreeze)
2- تغییر Ch(Change)
مدل تغییر کرت لوین 3- انجماد مجدد RF(ReFreeze)
طلوع و غروب سازمان های مبتنی بر تقسیم وظایف
حقیقت شگفت آور این است که سازمان های کنونی همان مدلی را حفظ کرده اند که اصول آن توسط آقای دام اسمیت درسال 1776 میلادی یقین شد
(اصل تقسیم کار)
گماشته محوری در پایان راه
کسی که در همه ی عمر بر سر کارهای گماشته شود که چند کار مشخص و محدود را با نتایج احتمالی ساده انجام دهد فرصتی نمی یابد که فهم و آگاهی خود را توسعه دهد یا خلا قیت خود را به کار گیرد .
مسائل عمده در سازمان های وظیفه محور:
1- تعیین هدف
2- جریان سلسله مراتب از مافوق به زیر دست
3- تعریف وظیفه
4- مسئولیت پذیری
5- ایجاد ارتباط
6- شرکت های سهامی یا مثلث های برمودا