«آیا تا به حال… زمان صرف چیزی کرده ای که در آینده احساس کنی ارزشش را نداشته؟ به انجام کاری که میدانی برایت مضر است اصرار کرده ای؟ سهام خود را خیلی زود یا خیلی دیر فروخته ای؟ موفقیت را نتیجه کار خود و شکست را نتیجه تاثیر عوامل بیرونی دانسته ای؟ روی یک اسب به اشتباه شرط بستهای؟ اینها نمونههایی از خطاهایی اند که همه ما در تفکر روزمره خود دچارشان میشویم. اما با شناخت چیستی آنها و دانستن نحوه شناساییشان، میتوانیم از آنها دوری کنیم و تصمیمهای هوشمندانه تری بگیریم.» آنچه خواندید خلاصه کوتاهی از کتار هنر شفاف اندیشیدن بود که نویسنده مطرح سویسی رولف دوبلی آن را نوشته و عادل فردوسی پور آن را ترجمه کرده است، نکته مهمی که محوریت این کتاب است، این است که همواره در جهان با مفاهیم متضادی چون زشتی و زیبایی، اشک و لبخند، پیروزی و شکست و… روبرو هستیم که هریک به دیگری معنی میدهد.
مهم ترین
خطاهای ذهن ۱- چرا
باید به قبرستان ها سری بزنی؟ خطای بقا این
بخش از کتاب از تخمین احتمال موفقیت و شکست صحبت میکند، در این بخش اشاره میشود
که نباید نگاه خود را به کارهایی که در دنیا به اتمام نرسیده و یا احیانا به شکست
منجر شده ببندیم، نکته مهم در شروع و انجام هر کاری این است که همان قدر که احتمال
موفقیت و پیروزی میدهیم و مثبت نگاه میکنیم، احتمال شکست نیز بدهیم و به عنوان یک
سناریو در پیش روی خود ببینیم، بسیاری از شرکتهای نوپا به شکست منتهی شده و حتی
نمیتوانند محصول خود را عرضه کنند، بسیاری برای محصول خود تقاضا پیدا نمیکنند
و…مثالهای از این دست را باید با نگاه باز و دقیق جستجو کرد. ۲- آیا
دانشگاه هاروارد شما را باهوش تر جلوه می دهد؟ توهم بدن
شناگر نکته مهمی که در این فصل مطرح میشود و عامل بسیاری از شکستها در مسیر تحصیلی
و کاری و… است این است که بسیاری از اوقات
آن چه دقیقا علت و عامل است نادیده گرفته میشود، برای مثال آن چه در مسیر تحصیلی
اهمیت دارد هوش و استعداد و تلاش کافی است، حتی تحصیل در بهترین دانشگاهها نیز نمیتواند
جایگزین این دو عامل باشد یا برای ادامه دادن یک رشته ورزشی باید توانایی و آمادگی
بدن در نظر گرفته شود، ما عموما درگیر حواشی ایی میشویم که ما را از اصل داستان
باز میدارد و در انتها چون به عامل اصلی توجهی نشده به شکست منجر میشود. هاروارد
بهعنوان یکی از برترین
دانشگاههای
جهان مطرح است. بسیاری از افراد فوق العاده،
در آنجا تحصیل کردهاند. آیا این بدان معناست
که هاروارد موسسه بسیار خوبی است؟ ما نمیدانیم. شاید دانشگاه متوسطی باشد که صرفا
نخبه
ترین
دانشجوها را جذب میکند! ۳- ابرها
را به شکل های مختلفی میبینی؟ توهم دسته بندی
در این بخش اشاره میشود که بسیاری از الگوهایی که انسان فکر میکند یک پترن یا
الگویی است که تشخیص داده، غلط است و ناشی از تمایل ذهن انسان به تعریف الگوهای
ثابت و تکرار پذیر در هر اتفاقی است، حال انکه در این بخش کتاب پیشنهاد میشود که
اگر الگویی پیدا کردی تا میتوانی ان را در معرض ازمون و تحلیل قرار بده تا بتوانی
صیحی و غلط بودنش را آنالیز کنی. نکته جالبی که در این بخش به ان اشاره میشود ان
است که گاهی اوقات از بابت این خطا، الگویی را “فکر میکنیم” (به عنوان یک خطای
ذهنی) که یک الگوی تکرارپذیر است و زمانی که غلط بودن آن ثابت میشود متوجه میشویم
که هیچ الگویی اساسا وجود نداشته و این نحوه مواجهه ذهن ما با مسئله بوده که از
جوانب مختلف ان یک الگو ساخته است! ۴- اگر
پنجاه میلیون نفر چیز احمقانه ای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است تایید اجتماعی
موضوع مهمی که در بسیاری از مواقع با آن روبرو هستیم، نیاز به تایید دیگران است،
گویی مشابهت رفتاری در تعداد زیادی از آدمها، نوعی اعتماد و اطمینان از درستی
انجام کاری را فراهم میکند که تنها یک خطای ذهنی است و بس، هیچ دلیلی وجود ندارد
که آن افرادی که از آنها تبعیت میکنیم دچار اشتباه نشوند! مثال بسیار واضح این
امر رفتار گله ای در بازارهای مالی است، شکل گیری صفهای خرید و فروش به دنبال یکدیگر
نشان از این دارد که حتی در معقوله مهمی چون سرمایه گذاری که پای سرمایه زندگی
افراد هم در میان است، به رفتار جمعی اعتماد میشود، در این بخش تاکید میشود که
ما آدمها در عموم بخشهای زندگی عادت کرده ایم به پدیده ای به نام تایید اجتماعی،
حال آن که این موضوع هیج دلالتی بر درستی یا غلط بودن یک امر ندارد. 5-
تفاوت ریسک و
عدم قطعیت نفرت از عدم
قطعیت در این بخش موضوع تفاوت عدم قطعیت و ریسک بررسی میشود، ریسک موضوعی قابل
اندازه گیری است حال انکه حجم ابهام در عدم قطعیت بسیار بالاتر و مواجه با ان بسیار
سخت تر است. گرچه این دو واژه تا حد زیادی باهم اشتباه گرفته میشود یا تفاوتی بین
انها قائل نمیشوند، اما حقیقیت ان است که حتی نوع مواجه با این دو مسئله نیز
متفاوت است. محافظه کاری یکی از واکنشهایی است که در برابر عدم قطعیت رخ میدهد،
انجا که ابهام فراگیر میشود، محافظه کاری نیز بروز میکند. بر عدم قطعیت نمیتوان
تاثیر گذاشت و همین مسئله را بسیار سخت تر و امکان خطای ذهنی را نیز بالاتر میبرد. ۶- مراقب
موارد استثنا باش خطای تایید در
این بخش موضوع تمایل به دریافت اطلاعات تایید کننده مطرح میشود، بدین معنی که ما
عموما در معرض حجم زیادی از اطلاعات قرار میگیریم ولی به راحتی ان دسته از
اطلاعاتی که با آنچه از اطلاعات قبلی در ذهن ما باقی مانده در تضاد باشد را رد میکنیم،
گوی هیچ وقت نمیخواهیم با اطلاعات قبلی که ممکن است غلط باشند امکان تغییر و تصحیح بدهیم یا به بیان دیگر ما
اطلاعات را عموما به گونه ای تفسیر میکنیم که اطلاعات قبلی ما را تایید کند. ۷-
جگر گوشه های
خودت را بکش خطای تایید ۲ از آن جایی که در تصمیم گیریها تا حد زیادی با
فرضیات سر و کار داریم، در بین تعداد زیادی از مدارک و شواهد هم سو یا متناقض با
نظر ما، همواره به سوی آن دسته از مدارک و شواهدی میرویم که نظرات ما را تایید
کند. نوشتن و ثبت کردن ان چیزی است که کمک میکند بتوانیم با این اطلاعات به صورت
دسته بندی شده مواجه شده و شواهد متناقض را دقیق تر بررسی کنیم. بر این اساس ما
تمایلی طبیعی برای پیدا کردن مواردی داریم که داستان ما و دیدگاهمان را از دنیا
ثابت کند. در واقع انسان روش صحیح استفاده از دادههای موجود را نمیداند و به
آن آگاهی ندارد و به محض تمرکز بر یک موضوع و مشاهده چند نمونه در تایید دیدگاه
خاص خود در قبال آن موضوع، آن دیدگاه را به عنوان اصل کلی میپذیرد. ۸-
حتی داستان های
واقعی هم افسانه اند خطای داستان این
بخش به نکته بسیار مهمی اشاره میکند که عموما در معرض آن هستیم، انتقال مفاهیم در
دل داستانها! آن چه باعث میشود مفاهیم را نویسنده آن گونه که میخواهد و قصد
دارد به مخاطب خود منتقل کند و این قالب داستان وار، میتواند خطاهای ذهنی در درک
حقیقت یک مطلب را دو چندان کند. به این دلیل است که در این کتاب، هشدار میدهد تا
ذهن به قالب مفاهیمی که به ان منتقل میشود توجه کند و سوالاتی چون چه کسی این را
فرستاده، هدف چیست و…را از خود بپرسد تا به عمق و اصل موضوع پی ببرد. داستانها
توانایی حذف نکات مهم و مهم نشان دادن آن چه هدف است را به خوبی دارند! ۹-
چرا باید
دفترچه خاطرات داشت؟ خطای بازنگری
این خطا را میتوان معادل جمله “من به تو گفته بودم” تعبیر کرد. این خطا موجب میشود
پس از وقوع نتیجه، به پیش بینیهای خود بیش از اندازه ای که لازم است تکیه کنیم.
نتیجه اعتماد و اتکای بیش از اندازه به دانستهها و پیش بینیها ما را از انالیز و
بررسی کافی جوانب موضوعات در اینده باز میدارد، وقوع چندین موفقیت از سر شانس که
ما ان را براساس پیشبینیهای خود تعبیر کنیم، ریسک زیادی را در تصمیمات اتی به ما
تحمیل میکند، ما انسانها پیشگوهای ضعیفی هستیم و این موضوع بالاخره جایی بروز میکند،
جایی که شاید غرق در اعتماد به پیشبینیهای خود باشیم! ۱۰-
چرا مرتب دانش
و توانایی های خودت را دست بالا میگیری؟ خطای بیش
اعتمادی این خطا تا حد زیادی با خطای قبلی مشابه است، مثال این خطا را میتوان در
پیشبینی وضعیت بورس در سال اینده دانست. عادت به دست بالا گرفتن دانش، در افراد
باسوادتر، متخصص تر و با دانش تر حتی بیشتر است، لذا لزوما تخصص، تحصیلات و جایگاه
اجتماعی بالاتر ما را مبری از خطا نمیکند، بلکه در برخی موارد مثل این نوع خطای
ذهنی، حتی بیشتر در معرض خطا قرار میگیریم. ۱۱-
کمتر از چیزی
که تصور میکنی در اختیار توست توهم کنترل:
توهم کنترل به نوعی تمایل رفتاری در فرد اطلاق میشود که در آن حالت فرد به گونه ای
رفتار میکند که گویی در کنترل امور است درحالی که در واقع چنین نیست. عموم افراد
معتقدند توانایی کنترل هر وضعیتی را دارند، حال انکه همواره متغیرهای بیرونی تعریف
نشده ای وجود دارد که از اراده ما جهت کنترل خارج اند. این بخش از کتاب بدین معنی
نیست که تلاش کنیم تا بر این متغیرهای بیرونی کنترل پیدا کنیم، نه! بلکه به معنی
پذیرش این است که کنترل ۱۰۰%
شرایط در دست آدمی نیست و باید تمرکز خود را روی بخشی قرار دهیم که در کنترل ماست. ۱۲-
هرگز تصمیمی
بر اساس نتیجه اش قضاوت نکن خطای نتیجه ما
عموما تصمیمات و اتفاقات را براساس نتایج آنها ارزیابی میکنیم، حال ان که در بسیاری
از موارد این تنها دیدن یک جنبه نهایی و محدود از یک فرایند است، فرایندی که
فاکتورهای غیرقابل کنترل بیرونی زیادی در ان تاثیر داشته اند. این امر دو جنبه
دارد، موفقیتهایی که لزوما به اندازه ان تلاشی نشده تحسین میشود، شکستهایی که
لزوما به خاطر تلاش کمتر از اندازه اتفاق نیفتاده مورد قضاوت قرار میگیرند. ارزیابی
همیشه باید براساس یک فرآیند متشکل از تمامی اجزای زنجیره تشکیل دهنده ان انجام
شود و نه تنها یک بخش آن. ۱۳-
هرکسی در اوج
زیبا به نظر می رسد خطای هالهای
اثر هالهای، پدیدهای روانشناسی است که نه تنها اشخاص، بلکه شرکتهای بزرگ و
برندهای معروف دنیا نیز از آن به سود خود استفاده میکنند.اثر هالهای، خطایی
شناختی است که در آن افراد ویژگی مشخصی از یک انسان، شی یا هر پدیدۀ دیگری را مبنایی
برای قضاوت دربارۀ کل آن قرار میدهند. اثر هالهای زمانی اتفاق میافتد که اگر یک
مسئله متشکل از چند جنبه در نظر بگیریم، تنها به یک جنبه از ان توجه کرده و براساس
همان یک جنبه نیز فضاوت میکنیم، این اثر بیان میکند که بایستی از ظاهر فراتر رفت.
در صورت عدم شناخت کافی و کنترل آن، مطمئنا اثر هالهای میتواند تاثیر منفی ای در
زندگی ما داشته باشد. ۱۴-
طوری زندگی کن
انگار فقط یک روز دیگر زنده ای؛ اما فقط روزهای آخر هفته کاهش اغراق آمیز
لذت از لحظه و توجه بیشتر به خوشی کوتاه مدت تا نتایج بلند مدت، مفهومی است که این
خطا منتقل میکند. شاید بتوان این خطا را به بیان ساده تر مرتبط با کنترل غرایز و
امیال دانست، این امر به آسیب کمتر نیز کمک میکند. تصور کنید از شما بخواهند از
لذت امروز بگذرید تا در اینده پاداش بیشتری به شما بدهند، پذیرش یا عدم پذیرش این
صبر، دقیقا مفهوم این خطا را منتقل میکند. ۱۵-
چرا چیزی به
نام جنگ متوسط وجود ندارد؟ جنگ میانگینها
میانگین، در یک کاسه ریختن و همگن کردن نتایجی که لزوما از اجزای همگنی تشکیل نشده
اند، مفهوم این خطاست. توجه به میانگین و کل گرا بودن در جایی که جزئیات اهمیت زیادی
دارد و میانگین نشان دهنده حقیقت موضوع نیست، خطای بزرگی در تصمیمات رقم می زند. ۱۶-
اگر دشمن داری
به او اطلاعات بده انحراف
اطلاعات شاید بسیاری فکر کنند هرچه اطلاعات بیشتر باشد، قدرت اتکا به آن نیز بیشتر
میشود، اما حقیقت آن است که اطلاعات اضافی ارزشی ندارد. دانیل جی بورستین به درستی
میگوید بزرگترین مانع اکتشاف، جهالت نیست، بلکه توهم اطلاعات است. دفعه بعد که رقیبت
را دیدی، نه از روی محبت بلکه با انبوهی از اطلاعات و تحلیلها، او را از بین ببر!
حجم زیاد اطلاعات، موجب میشود، ما از اطلاعاتی که ضروری تر، اصلی تر و کاربردی تر
هستند دور شده و به اطلاعاتی بپردازیم که اهمیتی در تصمیم گیری ما ایفا نمیکنند. ۱۷-
چرا چیزهای
کوچک بزرگ جلوه می کند؟ قانون اعداد
کوچک در علم آمار قانونی وجود دارد به نام «قانون اعداد بزرگ»، کاربرد این قانون
در زمینه استنتاج آماری میباشد، قانون اعداد بزرگ بیان میدارد که هرگاه حجم
نمونه تصادفی انتخابی به اندازه کافی «بزرگ» باشد، این نمونه میتواند با دقت خوبی
نماینده مشخصات اساسی جامعه ای باشد که از آن استخراج شده است، همان گونه که
ملاحظه کردیم این قانون در مورد نمونههای با حجم بزرگ صادق است، ولی کانمان و
تورسکی با بررسی های روانشناسی خود نشان دادند که آنچه در عمل میان مردم رایج است
«اعتقاد به قانون اعداد کوچک» است، یعنی اکثر مردم میپندارند که نمونههای با حجم
کوچک نیز نماینده مشخصات جامعه خود هستند، لذا بر این اساس در تصمیم گیریهای
سرمایه گذاری خود نیز اغلب تنها به روندهای اخیر و بسیار کوتاه مدت توجه میکنند.
پس هر وقت یک آمار خیره کننده درباره مقادیر کوچک شنیدی، حواست را جمع کن؛ در شرکتها،
خانهها، شهرها، مراکز داده، لانههای مورچه، محلهها، مدرسهها و… آن چه قرار است
به عنوان یک یافته شگفت انگیز به تو قالب شود در واقع یک نتیجه پیش پا افتاده از
توزیع تصادفی است. دانیل کانمن، برنده جایزه نوبل، در کتاب اخیر خود بیان میکند
حتی دانشمندان با تجربه نیز گاهی تسلیم قانون اعداد کوچک میشوند. ۱۸-
سرعت گیر در
مقابل شماست منطق ساده تصمیم
گرفتن، به خصوص گرفتن تصمیمهای مهم کار ساده ای نیست. در اینطور مواقع باید
احساسی تصمیم گرفت یا منطقی؟ فکر کردن خسته کننده تر از حس کردن است. افراد منطقی
معمولا با سبک سنگین کردن یک موقعیت تصمیم میگیرند. افراد احساسی تصمیم شان
وابسته به این است که به یک موقعیت چه احساسی دارند. منظور از تصمیم گیری احساسی این
نیست که بدون فکر تصمیم میگیرند بلکه افراد احساسی به صورت نا خود آگاه بر اساس
ارزشهای شخصی خود تصمیم میگیرند. اما منطق، عواطف و احساسات انسانی را در خود جای
نمیدهد شاید به نظر زشت باشد ولی کاربرد زیادی دارد و بسیاری از رفتارهای درست
اجتماعی نتیجه این نوع منطق است. در کتاب پیشنهاد میشود که با ساده ترین سوالهای
منطقی هم نقادانه برخورد کن. هر چیزی که به ذهنت میرسد، درست نیست. جوابهای ساده
ای را که به ذهنت خطور میکند، رد کن. ۱۹-
چرا باید کشتی
های خود را اتش بزنید؟ ناتوانی در
بستن درها از آنچه در یک برنامه ریزی اهمیت دارد منسجم بودن، کامل بودن و هدر
ندادن وقت نیست، بلکه حذف کارهای غیرضروری است، باید اولویت بندی کرد و به بیان
کتاب: باید یاد بگیریم
درها را ببندیم. استراتژی زندگی خود را مثل استراتژی یک شرکت بنویس، کارهایی را که
در زندگی نباید بکنی بنویس. به بیان دیگر، تصمیمهای حساب شده ای بگیر تا برخی چیزها
را کلا نادیده بگیری و وقتی شرایطش پیش آمد، طبق لیست نبایدهایت رفتار کن. این کار
نه تنها تو را از افتادن در گرفتاری حفظ میکند، بلکه زمان تفکر زیادی هم برایت
نگاه میدارد. یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزیهایی، حتی اگر
فرصتش بود، نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارد، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن
دسته در بسیار ساده است. ۲۰-
چرا هیچ غذایی
غذای خانگی نمی شود؟ سندروم در اینجا
اختراع نشده و هنگامی که برخی از تیمها، تکنیکها و فناوریهایی که خود ایجاد
نکرده اند را نمیپذیرند، این سندروم اتفاق میافتد. هنگامی که کارکنان به دنبال
مطرح شدن در سازمان هستند و مدام در حال اعتبار بخشی به کار و شخصیت کار خود
هستند، این سندروم رخ میدهد. دراین شرایط کارکنان آنقدر کوچک و حقیر میشوند که
حتی از انجام بهترین روشها و ایدهها امتناع میکنند. این سندروم سبب میشود که
فضای سازمان بسته شود. برای بازیابی عقل خود باید گاهی از بیرون و با توجه به
گذشته به موضوعات نگاه کنیم. کدام یک از نظرات تو در ده سال گذشته واقعا درخشان
بوده اند؟
منبع: khanesarmaye.com