بیل گیتس در دوران کودکی هوش و استعداد ویژهای از خود نشان داد. وی به ویژه در علوم و ریاضی قدرت فکری درخشانی داشت. با توجه به این امر، والدینش او را به مدرسهای خصوصی که از لحاظ فضای آکادمیک، زبانزد بود فرستادند. این مدرسه "لیک ساید" نام داشت و همانجا بود که بیل گیتس با کامپیوتر آشنا شد و متوجه علاقه و استعداد خود در زمینه برنامه نویسی شد.
بهار سال 1968 بود که مسئولان مدرسه "لیک ساید" تصمیم به آشنا کردن دانشآموزان با دنیای کامپیوتر گرفتند. اما مشکلی که سر راه این مدرسه خصوصی بود، بزرگ و گران قیمت بودن کامپیوترهای آن زمان بود.
بنابراین مدیر مدرسه تصمیم گرفت بخشی از زمان کاری یک کامپیوتر DEC PDP_10 متعلق به شرکت "جنرال الکتریک" را با بستن قراردادی به ارزش چند هزار دلار، و به مدت دو سال، اجاره کند. اما مسئولان مدرسه در برگزاری این کلاس در یک مورد دچار اشتباه شده بودند، و آن میزان علاقه دانشآموزان به کامپیوتر بود.
بیل گیتس که در آن زمان 13 سال داشت و دوست و همکلاسی مشهورش "پل آلن" (همان کسی که در کنار بیل گیتس، مایکروسافت را تاسیس و تبدیل به یک امپراطوری نمودند) و چند تن از دانشآموزان مدرسه (که تعدادی از آنها بعدها نخستین برنامه نویسان مایکروسافت لقب گرفتند)، به زودی شیفته کامپیوتر شدند. آنها شب و روز وقت خود را در اتاق کامپیوتر، به یادگیری مفاهیم کامپیوتری میپرداختند. این وضعیت حاد، بغرنج و غیرقابل پیشبینی، باعث شد گیتس و دیگر همکلاسیهایش برای مدرسه مشکل ساز شوند، به طوری که تکالیف مدرسه را دیر انجام میدادند و به موقع سرکلاس حاضر نمیشدند، تا هر چه بیشتر وقت خود را در اتاق کامپیوتر بگذرانند. در واقع، به این صورت، کل زمان و اعتبار اجاره شده را در کمتر از چند هفته تمام کردند.
در پاییز همان سال (1968)، یک مرکز کامپیوتری در سیاتل برای مصارف تجاری تاسیس شد که زمان کار با کامپیوترها را با قیمتی مناسب ارائه میداد. فرزند یکی از برنامه نویسان این مرکز در مدرسه "لیک ساید" درس میخواند. بنابراین با تـــوجه به شــــــــور و شــــوق مهارناپذیر بیل و پل و چند تن دیگر از دانشآموزان، مدرسه اقدام به بستن قرارداد با این مرکز، برای استفاده دانشآموزان کرد.
باز هم بیل و دوستانش شب و روز خود را صرف کار با کامپیوترهای جدیدتر در این مرکز نمودند. اما این گروه دست به کارهای خرابکارانه هم زدند!
هکرهای کوچک مدرسه لیک ساید، سیستم امنیتی کامپیوترها را بارها از کار انداختند و موجب Crash کردن چند باره سیستمها شدند. آنها حتی فایلهای حاوی میزان استفاده کاربران را تغییر دادند تا مدت زمان بیشتری از کامپیوترها استفاده کنند.
اما سرانجام هکرها شناسایی شده و گیر افتادند و شرکت از دسترسی آنها به کامپیوترها، به مدت چند هفته ممانعت کرد. اواخر همان سال بیل و آلن و دو هکر دیگر، از مدرسه لیک ساید، گروه برنامه نویسان لیک ساید را تشکیل دادند. آنها قصد داشتند مهارتهای کامپیوتری خود را عملاً به کار بگیرند و اولین امکان کار برای آنها، در محلی فراهم شد که حتی به فکرشان هم نمیرسید.
همان شرکتی که آنها را بیرون کرده بود (شرکت مرکز کامپیوتر)، هکرهای جوان را برای رفع ضعفهای امنیتی و Crashهای متعدد سیستمهایشان که شرکت را عذاب میداد، استخدام کرد. هکرهای جوان، وظیفه یافتن باگهای سیستم را بر عهده گرفتند و در عوض شرکت این فرصت را در اختیار آنان قرار داد تا به صورت نامحدود از کامپیوترها استفاده کنند.
بیل و دوستانش که به هیچ وجه نمیخواستند این فرصت را از دست دهند، شروع به کار کردند. روزها و شبها در میان کامپیوترها میلولیدند و میآموختند. شدت کار به حدی رسید که این دو نوجوان حتی برای خود کارمند و دستیار هم گرفتند. شاید همین جا بود که بیل گیتس و پل آلن، ایده ایجاد شرکتی را که بعدها مایکروسافت نام گرفت، در ذهن خود پروراندند. در حقیقت مدت زیادی از کار بیل و دوستانش در شرکت مرکزی نگذشته بود، که شرکت در اواخر سال 1969 با مسکلات مالی مواجه شد و در سال 1970 کلاً از گردونه بازار خارج شد.
گروه برنامه نویسان تشنه کامپیوتر لیک ساید نیز به ناچار باید راه حل دیگری را برای استفاده از کامپیوتر مییافتند. از قضا پدر پل آلن در کمپ دانشجویی دانشگاه واشنگتن مشغول به کار بود. بدین طریق گروه از این طریق توانست به کامپیوترهای این مرکز دسترسی داشته باشد، اما کماکان گروه به دنبال فرصتهای جدید و جدیتر کاری بود. فرصت بعدی در شرکت علوم و اطلاعات Information Sciences فراهم شد. این شرکت برای نوشتن برنامه پرداختهای خود، گروه را به خدمت گرفت و باز هم به جای پول، زمانی را برای استفاده از کامپیوتر در اختیار آنها قرار داد. البته قرار بر این شد که چنانچه برنامههای آنها به فروش میرسید، بخشی کوچکی از درآمد فروش، به گروه میرسید. برای انعقاد این قرارداد، گروه باید شرکتی قانونی ثبت میکرد. گیتس و آلن در همین رابطه و چندی بعد، شرکتی را با نام Traf -O- Data تاسیس کردند. آنها موفق به ساختن کامپیوتر کوچک و تک کاربریای شدند که در سنجش میزان ترافیک کاربرد داشت. این پروژه درآمدی بالغ بر 20 هزار دلار نصیب آنان کرد.
اکنون گیتس سالهای میانی مدرسه لیک ساید را میگذارند و در واقع دوره دبیرستان را طی میکرد که با پیشنهاد کامپیوتری شدن برنامهریزی درسی مدرسه، توسط مدیریت مدرسه موجه شد و در تابستان همان سال، گیتس و پل آلن را به مدد خواست و آنها برنامه را در تابستان همان سال نوشته و تحویل دادند. گیتس و آلن که همچنان به دنبال فرصت کسب درآمد بودند، این بار شانسی از طرف یک شرکت دفاعی به نام TRW به آنها رو کرد و برای رفع باگهای سیستم شرکت استخدام شدند. آنها گرچه موفق به رفع این مشکل نشدند، اما در همان TRW بود که گیتس به صورت برنامهنویس حرفهای درآمد و آلن و گیتس به طور جدی، در مورد تشکیل شرکت نرمافزاریشان به بحث پرداختند.
در پاییز سال 1973 بود که گیتس وارد دانشگاه هاروارد شد و در رشته حقوق مشغول به تحصیل شد، اما او همچنان علاقه چندانی به این دروس نداشت و به سرعت مرکز کامپیوتر دانشگاه را یافت و در آن غرق شد. شبها تا صبح پای کامپیوتر مینشست و به صفحه سیاه و حروف سبز رنگش خیره میشد، و روزها در کلاس میخوابید.
گیتس و پل آلن همچنان با هم در تماس بودند و اغلب در مورد ایدهها و پروژههای آیندهشان به تبادل نظر میپرداختند. در پایان اولین سال تحصیلی گیتس در هاروارد بود که پل آلن به محلی نزدیک به دانشگاه نقل مکان کرد تا هر دو بتوانند ایدههای خلاق خود را به طور جدی دنبال کنند. در تابستان همان سال، دو یار علاقهمند به نرمافزار (با اینکه پل آلن همچنان اصرار داشت هر چه سریعتر شرکتی را تاسیس کنند، و گیتس هنوز نتقاعد نشده بود)، در شرکت "هانی ول" مشغول به کار شدند.
مایکرو سافت متولد شد:
دسامبر سال 1974 را میتوان ماه شکلگیری صنعت نرمافزار نام نهاد. در یکی از روزهای همین ماه بود که پل آلن قدم زنان به سمت خوابگاه بیل گیتس میرفت، که بین راه، یک نسخه از یک مجله الکترونیکی نظرش را جلب کرد. روی جلد این مجله، تصویر یک کامپیوتر Altair 8080 با تیتر و عنوان "نخستین کیت میکرو کامپیوتر جهان قابل رقابت با مدلهای تجاری" نقش بسته بود.
آلن یک جلد از آن مجله را خرید و به سوی بیل شتافت. گیتس و آلن دریافتند که این یک فرصت استثنایی است، و بازار فروش کامپیوترهای خانگی روبه شکلگیری است و کسی باید برای این کامپیوترها نرمافزار بنویسد.
چند روز بعد گیتس با شرکت سازنده کامپیوتر Altair 8080 تماس گرفت و گفت که اخیراً یک روایت (نسخه) از برنامه مترجم BASIC را نوشته است و میتواند آن را روی کامپیوتر آن شرکت اجرا کند؛ اما او دروغ گفته بود. آنها حتی یک خط از برنامه را ننوشته بودند. در واقع گیتس و آلن حتی یک بار هم کامپیوتر Altair 8080 را به چشم ندیده بودند، پس چگونه میتوانستند با چشم بسته و بدون اطلاع از معماری آن، چنین کاری انجام دهند. البته شرکت MITS بدون بررسی دقیق این موضوع پذیرفت که برنامهشان را امتحان کند. آنها باید ادعایشان را ثابت میکردند. پس دست به کار شدند و در حالی که گیتس شبانه روز مشغول کدنویسی بود (مانند رانندگی با چشم بسته)، آلن نیز در پی راهی میگشت که Altair را روی دستگاه PDP _10 شبیه سازی کند. پس از حدود 8 هفته، آلن برنامه را برداشت و به شرکت MITS بُرد. لحظات حساسی بود و اگر حتی یک اشکال کوچک در اجرای برنامه دیده میشد، کل آینده این دو ممکن بود به شکلگیری رقم بخورد. اما این چنین نشد و برنامه کاملاً درست کار کرد. قرارداد بسته شد و حقوق BASIC به MITS منتقل شد.
گیتس که حالا شکلگیری سریع بازار نرمافزار را به چشم میدید و از آیندهنگری قابل توجهی نیز برخوردار بود، علیرغم مخالف و هشدارهای والدین و بسیاری از دوستانش، از دانشگاه هاروارد انصراف داد (کاری که در آمریکا از هر 1 میلیون نفر، فقط یک نفر جرات انجام آن را دارد)، و بدین ترتیب مایکروسافت متولد شد.
به نظر من بیل گیتس و کسانی که او را ادم بزرگی نصور میکنند احمقترین افراد دنیا هستند.
ایشون بین متخصصین رشته(business) خودش از جایگاه بزرگی برخوردارهست و به خاطر تلاشی که برای رسیدن به این جایگاه انجام داده شایسته احترام است